«در سایه عنایت انبیاء» خاطرهای از آزاده سرافراز "کلانتر علی آبادی"
يکشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۱۸
نوید شاهد - آزاده سرافراز «کلانتر علی آبادی» از جمله آزادگان استان ایلام است که چهار سال دوران سخت اسارت را در اردوگاه الرمادیه عراق سپری کرده است. نوید شاهد ایلام به مناسبت نزدیک شدن به سالروز ورود آزادگان خاطرهای از وی با عنوان "در سایه عنایت انبیاء" را برای مخاطبان خود منتشر می کند.
به گزارش نوید شاهد ایلام، چند روزی از اسارتم در کشور عراق نگذشته بود. عراقی ها اعلام کردند با توجه به اینکه توپخانه ایران، شهر العمارۀ عراق را در زیر آتش توپخانه قرار داده است، مجبوریم اسرا را به بغداد منتقل کنیم. مدت دو هفته از اسکان ما در شهر العماره میگذشت.
آن روزها، روزهای سختی بودند که نیروهای عراق در جهت کسب اطلاعات بیشتر، خیلی وحشتناک و بیرحمانه اسرا را ضرب و شتم میکردند.
عراقی ها در یک اقدام سریع بدون معطلی ما را سوار بر اتوبوس ها کردند تا به بغداد انتقال دهند. دامنه تنبیهات در شهر بغداد بیشتر از شهر العماره بود. در اولین روز استقرارمان در شهر بغداد، یکی از سربازان عراقی به همراه افسر ارشدش از ساعت 8 صبح تا ساعت 12 ظهر شروع به کتک کاری اسرا کردند.
عباس چراغی یکی از اسرای ایلامی ساکن بخش صالح آباد در کنارم بود، من قبل از این تنبیه، یک ضربه محکم کابل به پشتم اصابت کرده بود. طوری که از شدت درد، رگ گردنم گرفته بود.
اما عراقی ها بدون توجه به اینکه ممکن است اسیری زخمی برداشته، مریض یا مجروح باشد، به صورت ردیف های منظم، ضربه های کابل سپاهشان را محکم و ناجوانمردانه به پیکر نحیف اسرا می نواختند.
کم کم موقع تنبیه ما هم نزدیک شده بود. افسر عراقی که مثل قاتل به ما نگاه می کرد، صافیِ بزرگی از درختان خرما(نخل) را به دست گرفته و به ناحیه پشت و سینه اسرا ضربه می زد. عباس چراغی که در کنارم ایستاده بود، با صدای آهسته گفت: یا خاصِ علی،(امامزاده علی صالح(ع) از نوادگان زین العابدین(ع) که کرامات زیادی دارد) کمک کن صافیِ دست این افسر عراقی بشکند! چون آن افسر واقعاً مثل وحشی به اسرا حمله ور می شد. خدا شاهد است، پس از سه ضربه که به پیکر سایر اسرا نواخت، صافی خرما از وسط به دو نصف شد!! بعد از چند لحظه، افسر ارشد عراقی، صافی خرما را پرت داد و تنبیه ما ناتمام ماند.
اما عراقی ها بدون توجه به اینکه ممکن است اسیری زخمی برداشته، مریض یا مجروح باشد، به صورت ردیف های منظم، ضربه های کابل سپاهشان را محکم و ناجوانمردانه به پیکر نحیف اسرا می نواختند.
کم کم موقع تنبیه ما هم نزدیک شده بود. افسر عراقی که مثل قاتل به ما نگاه می کرد، صافیِ بزرگی از درختان خرما(نخل) را به دست گرفته و به ناحیه پشت و سینه اسرا ضربه می زد. عباس چراغی که در کنارم ایستاده بود، با صدای آهسته گفت: یا خاصِ علی،(امامزاده علی صالح(ع) از نوادگان زین العابدین(ع) که کرامات زیادی دارد) کمک کن صافیِ دست این افسر عراقی بشکند! چون آن افسر واقعاً مثل وحشی به اسرا حمله ور می شد. خدا شاهد است، پس از سه ضربه که به پیکر سایر اسرا نواخت، صافی خرما از وسط به دو نصف شد!! بعد از چند لحظه، افسر ارشد عراقی، صافی خرما را پرت داد و تنبیه ما ناتمام ماند.
منبع: برشی از کتاب ساعت به وقت بغداد
نظر شما