دلتنگی برای آغوش پدر/دختران شهدا، نسل مردانی از جنس نور و غیرت
به گزارش نوید شاهد ایلام، شکوفه همتی فرزند شهید حسین همتی در یکی از روزهای سرد سال 1363 به دنیا آمده است. او فوقلیسانس فیزیک و فوقلیسانس مدیریت و حافظ کل قرآن است و به حق، یکی از دختران نمونۀ شهداست که در عرصه زندگی، علم و کار خوش درخشیده است. در حال حاضر به عنوان کارشناس ارشد آزمایشگاه دانشگاه ایلام مشغول به خدمت است. نوید شاهد به مناسبت روز دختر و تولد حضرت معصومه(س) پای صحبت این دختر موفق نشسته است.
شهادت پدر
شکوفه همتی ضمن عرض تبریک به مناسبت فرخنده زادروز حضرت معصومه(س) و روز دختر گفت: این روز مبارک را به دختران سرزمینم مخصوصاً دختران شهدا که اسوۀ پاکی و نجابت هستند تبریک میگویم.
وی درخصوص شهادت پدرش توضیح داد: پدرم در آذرماه سال 1365 در چنگوله به شهادت رسید و در کنار امامزاده حاجیحاضر (ع) در ایوان به خاک سپرده شد چون ما اصالتاً اهل ایوان هستیم. پدرم کارمند گمرک بود ولی به ندای امام لبیک میگوید و راهی جبهه میشود. او جهاد کرد تا دختران سرزمینم در آرامش و امنیت باشند.
من دو سال بیشتر نداشتم که پدرم به شهادت رسید. خاطرات من از پدر چیزهایی است که از مادرم شنیدهام. او همیشه در مورد پدر حرف میزند و از خاطرات خوش آن روزها یاد میکند. مادر همیشه از مهربانیهای پدر میگوید و اینکه تمام بچههای کوچه را دوست داشت و هر بار که به خانه میآمد برای آنها شکلات میآورد و به این صورت آنها را خوشحال میکرد. به گفتۀ مادر، پدر هیچوقت فرزندانش را دعوا نمیکرد و شیطنتها و شلوغبازیهای ما را با سعۀ صدر تحمل میکرد.
من فیزیک را دوست دارم
این بانوی موفق درخصوص رشتۀ تحصیلیاش گفت: من خیلی به رشتۀ فیزیک علاقمند هستم به همین خاطر از همان اول به این رشته گرایش پیدا کردم. پس از اینکه در آزمون ریاضی فیزیک شرکت کردم در دانشگاه خوارزمی پذیرفته شدم بعد از اینکه لیسانس فیزیک گرفتم چون در آن زمان بازار کار فیزیک خوب نبود در رشتۀ مدیریت ادامه تحصیل دادم و تا مقطع ارشد این رشته را ادامه دادم. در همان سالها در رشتۀ فیزیک کارم درست شد و ارشد فیزیک را در دانشگاه خواجه نصیر تهران ادامه دادم. در حال حاضر نزدیک به ده سال است که در آزمایشگاه دانشگاه ایلام خدمت میکنم.
فعالیت در مؤسسۀ قرآنی
همتی از دوران کودکی در حفظ و یادگیری قرآن کریم تلاش بیوقفه داشته است. او در سال 1386 در مؤسسه مکتب قرآن موفق شد که کل قرآن را حفظ کند. او میگوید: علاقۀ زیادی به حفظ قرآن داشتم به همین خاطر پس از حفظ قرآن به عنوان مربی، قرآن را به دیگران مخصوصاً کودکان و نوجوانان به صورت رایگان یاد میدادم خوشحالم که در این راه توانستم گامی بردارم.
خانوادۀ شهید همتی
وی ادامه داد: خانوادهام در تهران هستند. خواهرم زهرا دندانپزشک است. برادرم کارشناس اتاق عمل در بیمارستان تینا است. برادر دیگرم دکترای مدیریت دارد و مدیر یکی از مراکز هلال احمر است. مادرم (مریم عزیزی) متولد 1335 است و درحال حاضر در کنار سایر اعضای خانواده زندگی میکند. او در سن هفده سالگی با پدر ازدواج میکند و در سن سیسالگی، خبر شهادت پدر را به او میدهند. او یک بانوی نمونه است و در تربیت و پرورش ما نهایت سعیاش را کرد. ما هر چه داریم واقعاً از تلاش بیوقفه و فداکاریهای اوست.
وی افزود: به خاطر ادامه تحصیل خودم و سایر اعضای خانواده در سال 1375 به تهران رفتیم. بعد از ازدواج به ایلام برگشتم. تا پیش از کرونا در مؤسسۀ بیان با دانشآموزان حفظ قرآن کار میکردم ولی بعد از آن به خاطر اینکه فرزند دومم شیرخواره است و بیشتر به من نیاز دارد، غیرحضوری و با استفاده از فضای مجازی آموزش قرآن برگزار میکنم. خدا را شکر، شاگردانم تا جزء هفده از حفظ هستند. هیچ شهریه ای از کسی نمیگیرم. اجر این کار هدیه است به روح پدر شهیدم.
دلتنگ آغوش پدر
وی یادآور شد: دو سال بیشتر نداشتم که پدرم شهید شد و تنها چیزی که به صورت رؤیا در خاطرم مانده، آغوش گرمش است. تصویر پدر یادم نمیآید ولی آغوش گرمش را هنوز هم حس میکنم و دلخوشم به همین گرمی. هر چند پدر هیچوقت ما را تنها نگذاشت و در تمام مراحل زندگی، تأثیر و حضور معنویاش وجود داشت اما خیلی دلم برایش تنگ شده است.
خواب مادر
زهرا خواهر شکوفه همتی، سه روز بیشتر از تولدش نگذشته بود که خبر شهادت پدرش را میآورند همتی میگوید: زهرا حتی از نعمت آغوش گرم پدر محروم ماند. در آن سالها داییام هم در جبهه بود. مادرم تعریف میکند: «شب پیش از شهادت پدرتان خواب دیدم که یک سرباز عراقی با چکمههایش از روی سفره رد شد. صبح که از خواب بیدار شدم خیلی نگران و مضطرب بودم و فکر میکردم برای برادرم اتفاقی میافتد. آن روز در مراسم فاتحهخوانی یکی از اقوام شرکت کردم من نمیدانستم که پدرتان شهید شده ولی سایرین میدانستند این را از نگاهشان تا حدودی فهمیدم آنها به من چیزی نگفتند و برگشتم به خانه. به امور خانه مشغول بودم که برادرم ناراحت و گریان به خانه آمد و خبر شهادت پدر را به من داد.»
مهربانیهای پدر
وی ادامه داد: پدرم چندین بار به جبهه اعزام شده بود اما در آخرین اعزام، پدرم و تعداد دیگری از رزمندگان را به دیدار امام و زیارت امام رضا (ع) برده بودند. در اعزام آخر، چندین بار گفته بود که تاریخ اعزام خیلی دیر است و درخواست کرده بود که در سایر اعزامها که زودتر است ثبتنامش کنند. پس از دیدار با امام چون میدانست مادرم معدهاش درد میکند یک شربت معده به یکی از همرزمانش که همسایۀ ما بود میدهد و تأکید میکند که آن را به مادرم برساند. او گفته بود به همسرم بگویید که خیلی مراقب بچهها باشد اگر خودم برگشتم که او را در این راه کمک میکنم اگر هم برنگشتم که بار و مسئولیت سنگین بچهها بر دوش خودش میافتد. به گفتۀ مادرم پدر بسیار خانواده دوست و دلسوز بوده.
انتخاب اسم
شکوفه خانم در ادامۀ سخنانش به سالهای دور بازگشت و گفت: مادرم میگوید: «اسم تو را پدرت انتخاب کرد آن را از روی اسم دختر همسایه برداشته بود. پدرت بچههای همسایه را خیلی دوست داشت و با آنها مهربان بود به همین خاطر اسم یکی از آنها را برای تو انتخاب کرد. پدرت خیلی دختر دوست بود و همیشه به من میگفت هفت دختر هم داشته باشم اشکال ندارد. او زمان تولد دخترها خوشحالتر بود گوسفند قربانی میکرد و شیرینی پخش میکرد. خواهر و مادر پدرم سالها پیش به رحمت خدا رفته بودند به همین خاطر علاقۀ عجیبی به دختر داشت.»
پیرو خط پدرم هستم
وی تأکید کرد: روح پدرم شاد! من او را به خاطر رشادتها و فداکاریهایش اسوه و اسطوره میدانم تبعیت از سبک زندگی او همیشه در زندگی من و سایر اعضای خانواده وجود دارد. با اینکه افتخار میکردم که پدرم شهید شده هیچوقت در هیچ دانشگاهی نگفتم فرزند شهید هستم چون که از سهمیۀ فرزند شهیدی برای پیشرفتم استفاده نکردم. توکل بر خدا، حضور معنوی پدر و تلاش مضاعف خودم باعث موفقیتم در زندگی شده است. همیشه سعی میکردم آدم موفقی باشم تا روح پدرم شاد شود.
همسر نمونه، مادر پرتلاش
از خانم همتی پرسیدیم که چطور همزمان هم مادری میکند، هم همسری و هم به عنوان یک بانوی نمونه در محل کارش به موقع حاضر میشود او در جواب ما گفت: به نظر من زنان شاغل موفقیت بیشتری در زندگی دارند چون اهل مدیریت و برنامهریزی هستند. زنان خانهدار یک نوع مدیریت دارند و زنان شاغل یک نوع مدیریت دیگر. مدیریت زمان یکی از اصلیترین رکنهای برنامه ریزی در زندگی است که اگر آن را خوب پیاده کنیم موفق خواهیم بود. من به محض ورود به خانه مشکلات و سختیهای کارم را کنار میگذارم و فقط در نقش یک مادر و همسر وظیفهام را به جا میآورم چون تربیت فرزندان و رسیدگی به همسر از وظایف اصلی و مهم من هستند تمام سعیام بر این است که در این راستا کم نگذارم. همسرم در پالایشگاه کار میکنند و هم دوش همدیگر بر مشکلات مسلط شدهایم. ما دو فرزندانمان را در کمال آرامش بزرگ میکنیم.
توصیه به دختران سرزمینم
وی باز هم تأکید کرد: ما یک کشور اسلامی هستیم که همه چیزمان را مدیون شهدای اهل بیت، شهدای انقلاب، شهدای جنگ تحمیلی و شهدای مدافع حرم هستیم. دلاوران زیادی جان خود را فدای آزادی و سربلندی کشور کردند. همۀ آنهایی که به جبهه رفتند هدف داشتند یک هدف والا. توصیۀ من عنوان فرزند شهید به جوانان مخصوصاً دختران این است که در حفظ ارزشهای والای شهدا و امام شهدا تلاش کنند هیچوقت خسته نشوند همانطوری که شهدا و جانبازان و ایثارگران خسته نشدند. تبعیت از رهبر و حفظ ارزشهای دینی و انسانی را سرلوحۀ زندگی خودشان قرار دهند تا در هر دو دنیا سعادتمند و پیروز شوند.
دختران سرزمینم بدانند که در اکثر وصیتنامههای شهدا بر حجاب و عفت تأکید شده است با حجاب و حیای خود حافظ خون شهدا باشید نگذارید حرف و توصیۀ شهدا بر زمین بماند که باعث شادی دشمنان خواهد شد.
حرف آخر
اما آخرین جملات فرزند شهید حسین همتی تأکید بر این داشت که دختران شهدا خیلی مواظب باشند، ما از نسل مردانی هستیم که در راه خدا آرامش، زن و فرزندانشان را فدا کردند این آرامش و امنیت راحت به دست نیامده است. ما باید مایۀ روسفیدی پدرانمان باشیم و نسبت به سایرین بیشتر اخلاق، منش و سبک زندگی پدرانمان را در زندگی پیاده کنیم. ما از نسل مردانی از جنس نور و غیرت هستیم پس باید سرسختانه با مشکلات و هجمههای فرهنگی شرق و غرب بجنگیم ادامه دادن راه پدرانمان بر ما واجب است هر چند راه سختی است اما قطعاً ما میتوانیم. بکوشیم شرمندۀ شهدا نباشیم بلکه پاسدار خون آنها باشیم.