خاطره اي از دوران اسارت؛
نويد شاهد - علي نظري از ازادگان سرافراز ايلامي در بيان خاطره اي از زمان اسارت مي گويد: شب ها استفاده از آب ممنوع بود. شبی یکی از اسراء كه كم سن و سال بود به دلیل گرمای کشنده همان روز از شدت تشنگی بی حال شده بود تصمیم گرفتم برایش آب بیاورم به سطل آب رسیدم مقداری آب برداشتم، نگهبان عراقی متوجه شد و با عصبانیت گفت باید آب را به سطل برگردانی. چشم های خشم گرفته سرباز بعثی در ذهنم تیر زدن به مشک عباس (ع) را تداعی می کرد.

چشم های خشم گرفته سرباز بعثی تیر زدن به مشک عباس (ع) را تداعی می کرد

نويد شاهد ايلام؛ علي نظري از آزادگان سرافراز ايلامي در بيان خاطره اي از دوران اسارت مي گويد: نصف شب که می شد صدای چکمه های نگهبان به همه خبر می داد که از این لحظه به بعد استفاده از سطل فلزی آبی که در ورودی آسایشگاه بود ممنوع می باشد این سطل فلزی روزها 70 نفر از اسراء را سیراب می کرد اما شب ها استفاده از آن ممنوع بود.

شبی یکی از اسراء که حدود 17 ، 18 سال سن بیشتر نداشت به دلیل گرمای کشنده که همان روز از شدت تشنگی بی حال شده بود به یکی از دوستانم گفتم باید برایش آب بیاوریم، دوستم گفت اگر عراقی ها بفهمند اذیتمان می کنند گفتم اشکالی ندارد دوستم بلند شد و به سمت سطل آب رفت همین که نزدیک شد سرباز عراقی گفت فردا حسابت را می رسم بعد از نیم ساعت خودم تصمیم گرفتم برایش آب بیاورم به سطل آب رسیدم مقداری آب برداشتم چیزی نمانده بود به دوستمان برسانم که نگهبان عراقی متوجه شد و با عصبانیت گفت باید آب را به سطل برگردانی.

چشم های خشم گرفته سرباز بعثی در ذهنم تیر زدن به مشک عباس (ع) را تداعی می کرد متأسفانه نتوانستم آب را به هم بندم برسانم. صبح که شد ما را به خاطر تلاش برای بردن آب به شلاق بستند پس از اینکه با بدن های کبود و کوفته به آسایشگاه برگشتیم ماجرا را برای همه تعریف کردیم، همه را خشم و نفرت از بعثی ها فرا گرفت.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده