گفتگو با مادر شهید سادات به مناسبت عید غدیر
مادر شهید گرانقدر «سید خیراله سیدی» می‌گوید: فرزندم سید خیراله فردی متواضع، شجاع مهربان و ساده زیست بود. صوت قرآن و اذان او دلنشین بود و گیرایی عجیبی داشت. سیده گل‌آفتاب که بسیار زیبا صحبت می کند، پسرش را پیرو واقعی مولی امیرالمؤمنین (ع) می‌داند و در این خصوص خاطرنشان کرد: او احترام ویژه‌ای برای من و پدرش قائل بود. اهل امربه معروف و نهی از منکر بود مخصوصاً به حجاب و حیا و کمک به فقرا با تأسی از حضرت علی (ع) اهمیت ویژه‌ای می‌داد. در ادامه این مصاحبه منتشر می‌شود.

مادران شهدا، همان سرو‌های صبور و استواری هستند که عاشقانه و بی‌توقع و با دست‌های مهربان خود، فرزندانشان را برای دفاع راهی جبهه می‌کردند و جگرگوشه‌های خود را با دعای خیر از زیر قرآن رد می‌کردند و چه شهامتی از این بیشتر که این مادران دلاورانی هستند در قامت یک زن، اما با روحی سراسر از مردانگی.
سیده گل‌آفتاب سیدی مادر شهید «سید خیراله سید»‌ی خود و همسرش سید‌الماس از سادات حیات‌الغیب شهرستان آبدانان در استان ایلام هستند. آن‌ها که خود ذریۀ رسول اکرم (ص) هستند فرزندی را پرورش دادند که از همان دوران کودکی مداح اهل بیت بود و علاقه‌اش به اهل بیت مخصوصاً مولا علی (ع) و امام حسین (ع) باعث شد که به عنوان غلام این دو تا روز شهادتشان مدح و مرثیه بخواند. نوید شاهد ایلام به مناسبت عید مبارک غدیر خم که به عید سادات معروف است به سراغ مادر این شهید مداح رفته است که مصاحبه با وی را در ذیل می‌خوانیم.


تولد پسرم مایه خیر و برکت بود

سیده‌گل آفتاب سیدی ضمن بزرگداشت نام و یاد شهدا و تبریک خاصه به مناسبت عید سعید غدیر خم در مورد فرزندش سیدخیراله سیدی بیان داشت: اواخر زمستان سال ١٣٤٤ در منطقه عشایری شَلَت از توابع شهرستان آبدانان دچار درد زایمان شدم. زیر سیاه چادر زندگی می‌کردیم و عشایر بودیم. یک زن سید از اقوام خودمان آمد داخل چادر و برای تولد سید خیراله به من کمک کرد و نافش را برید. من سن زیادی نداشتم. او اولین فرزند من بود و من به خاطر اینکه خداوند فرزندی سالم به ما عطا کرده همان روز شکرش را به جا می‌آوردم. نام او را سیدخیراله گذاشتیم، چون می‌دانستم بعد از او خیر و برکت زندگیمان دو چندان می‌شود.

وی ادامه داد: پسرم از همان دوران طفولیت آرام بود. زندگی عشایری سخت بود و من همزمان باید به مسائل امور هم می‌رسیدم، اما در شیر دادن به او هیچوقت کوتاهی نمی‌کردم مخصوصاً اینکه هر بار قبل از شیر دادنش نام مبارک خداوند و حضرت علی (ع) را بر زبان می‌آوردم به این امید که خداوند به من کمک کند او را صالح و سالم بزرگ کنم. بعد از او یک پسر و هفت دخترم به دنیا آمدند.

سیدخیراله مهربان و تلاش‌گر بود

وی در خصوص خصائص اخلاقی سیدخیراله گفت: از آنجا که زندگی عشایری داشتیم و همراه سرما و گرما کوچ می‌کردیم، حضور سیدخیراله برای ما نعمت بزرگی بود. او پا به پای بقیه کار می‌کرد و چون نخستین سال‌های زندگی خود را در میان عشایر گذراند فرصت حضور در مدرسه را پیدا نکرد. او تلاوت قرآن و خواندن و نوشتن را در سطح ابتدایی نزد پدرش آموخت و همراه او به کار کشاورزی و دامداری پرداخت. در سال ۱۳۵۷ به در شهر آبدانان رفتیم و یکجانشین شدیم پسرم به کار آزاد روی آورد، گاهی کارگری می‌کرد و دستمزدش را در اختیار ما قرار می‌داد تا از این طریق بتواند پدرش را در تأمین مخارج زندگی یاری کند.

پسرم مؤمن و انقلابی بود

سیدخیراله سیدی در روز‌های پر شور انقلاب همراه پدرش که با روحانیون شهر ایلام در ارتباط بود با حضور در راهپیمایی‌ها جلسات مذهبی و پخش اعلامیه‌های امام (ره) به مخالفت با رژیم طاغوت پرداخت مادر بزرگوارش در این خصوص گفت: همسرم سیدالماس خادم مسجد جامع شهر آبدانان بود به همین خاطر با روحانیونی که به آنجا می‌آمدند ارتباط داشت او و سیدخیراله پای منبر آن‌ها می‌نشستند و هر دو از این طریق با وضعیت جامعه و ظلم شاه پهلوی آشنا شدند و به صف انقلابیون پیوستند. پسرم دوازده سال بیشتر نداشت که شعار مرگ بر شاه سر داد.

سیدخیراله داوطلبانه به جبهه رفت

شوق به علم اندوزی هر روز بیشتر در وجود سیدخیراله شعله می‌کشید به همین خاطر در سال ۱۳۵۹ به منظور فراگیری علم و دانش وارد مدرسه ابتدایی دانش شهر آبدانان شد. مادرش در این باره تعریف کرد: سیدخیراله در منطقه عشایری نتوانست به مدرسه برود، چون نه مدرسه‌ای وجود داشت و نه او وقت می‌کرد که سر نیمکت مدرسه بنشیند. اما وقتی در شهر آبدانان ساکن شدیم به مدرسه رفت و تا مقطع چهارم ابتدایی در مدرسه دانش درس خواند. بعداً شنیدم که همزمان با فعالیتش در جبهه به مجتمع آموزشی رزمندگان حاج یادگار امیدی رفته و پایه پنجم ابتدایی و اول راهنمایی را با موفقیت گذرانده است.
وی افزود: پسرم در اولین روز از بهمن ۱۳۵۹ به مرکز بسیج شهر آبدانان رفت و داوطلبانه به عضویت آنجا درآمد. سپس عازم جبهه دهلران و مهران شد. در ۱۵ آبان ۱۶۰ لباس مقدس پاسداری پوشید و دوره آموزش عمومی شناسایی و تخریب را در پادگان آموزشی شهدای کرمانشاه گذراند.

سیدخیراله نترس و غیور بود

سیدخیراله سیدی تا روز شهادتش در عملیات‌های مختلفی شرکت کرد و شجاعانه جنگید. وی پیش از شروع عملیات فتح‌المبین در گروهان گردان کمیل از تیپ امام حسین (ع) به عنوان نیروی گروه شناسایی به خاک دشمن نفوذ کرد. سیده گل‌آفتاب سیدی مادر صبور این شهید اظهار داشت: پسرم در مورد جبهه هیچی به ما نمی‌گفت گاهی اوقات از زیر زبان رفقا و همرزمانش که به خانه ما می‌آمدند حرفی می‌کشیدم. من از طریق آن‌ها فهمیدم که پسرم در عملیات فتح المبین و محرم شرکت کرده است. حتی شنیدم که فرمانده گروهانی از گردان ۵۰۵ شده. خیلی دوست داشتم که از جبهه برایم بگوید، ولی هر بار طفره می‌رفت. یک روز به پسرم گفتم بهتر است که ازدواج کنی. او در جوابم گفت که ازدواج سنت پیامبر است، ولی من شهید می‌شوم آن وقت کی خانواده‌ام را سرپرستی می‌کند. من ازین حرف او خیلی ناراحت شدم. هیچوقت فکر نمی‌کردم که جنگ پسر مهربان و شجاعم را از من بگیرد. او برای اینکه دل ما را نشکند و حرف ما را زمین نندازد در ۱۵ آبان ۱۳۶۳ با فلورا لیاقتمند ازدواج کرد و ثمره این ازدواج یک دختر به نام سیده کوثر و یک پسر به نام سیدسجاد است.

اوج رشادت سیدخیراله در کردستان بود

سید خیراله در عملیات کربلای ۱۰ به عنوان فرمانده گروهان شرکت کرد. مادرش در این خصوص بیان داشت: پسرم یک روز به خانه آمد. گفت چند روزی می‌مانم. همه خوشحال بودیم هنوز دو روز از مرخصی اش نگذشته بود که گفت باید بروم کردستان. بعداً فهمیدیم که در آنجا به عنوان فرمانده گروهان خدمت کرده و در چند عملیات حضور داشته از جمله عملیات کربلای ۱۰ و نصر ۴.


احترام به والدین خصوصیت ویژه پسرم بود

سید خیراله فردی متواضع، شجاع مهربان و ساده زیست بود. صوت قرآن و اذان او دلنشین بود و گیرایی عجیبی داشت. سیده گل‌آفتاب پسرش را پیرو واقعی مولی امیرالمؤمنین (ع) می‌داند و در این خصوص خاطرنشان کرد: سیدخیراله احترام ویژه‌ای برای من و پدرش قائل بود. هیچوقت ما را نرنجاند. با خواهرانش مهربان بود. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود مخصوصاً به حجاب و حیا و کمک به فقرا با تأسی از حضرت علی (ع) اهمیت ویژه‌ای می‌داد. اهل صله رحم و مقید به انضباط اجتماعی بود. یک از همرزمانش می‌گفت: سید در خط مقدم جبهه ضمن رعایت موازین نظامی و اشراف بر تحرکات دشمن کار‌های ما را هم در کمال احترام و به دور از چشم بقیه انجام می‌دهد و به مشکلات رزمی و شخصی نیرو‌های خودش رسیدگی می‌کند.

پسرم ساده زیستی را از حضرت علی (ع) آموخته بود

امام علی (ع) الگوی کامل فرهنگ ساده زیستی بود. شجاعت و درایت این امام همام برای مردم کوفه مبرهن بود. سیدخیراله سیدی از همان دوران کودکی با اقتدا به مولا ساده‌زیستی را سرلوحه زندگی اش قرار داده بود مادرش ضمن تأکید بر این ویژگی شهید، تصریح کرد: پسرم همیشه به ساده‌زیستی تأکید می‌کرد. او زندگی مشترکش را بدون هیچ مراسمی آغاز کرد. همسرش فلورا هم ساده‌زیست بود. ما آن‌ها را در خانه خودمان جای دادیم در حالی که نه از مراسم عروس خبری بود و نه از پایکوبی. سید الماس و سیدخیراله بسیار مؤمن بودند و اعتقادی به این تکلفات نداشتند فلورا هم زن خوب و مهربان و مؤمنی بود. او و پسرم زندگی خوبی داشتند و در کمال ساده زیستی گذران زندگی می‌کردند.

پسرم یک جهادگر خستگی‌ناپذیر بود

سیده‌گل‌آفتاب سیدی مادر مکرم شهید سیدخیراله سیدی در خصوص نحوه شهادت پسرش اذعان داشت: پسرم دیر به دیر از جبهه به خانه می‌آمد. دخترش سیده کوثر دو ساله بود. یک روز در کمال تعجب دیدیم که پسرم نسبت به قبل زودتر به مرخصی آمده. پرسیدم این بار چه زود آمدی؟ گفت: فقط امشب می‌مانم فردا باید به کردستان برم. گفتم: فرزندت امروز و فردا به دنیا می‌آید حداقل بمان و او را ببین بعد برو. گفت: به خدا که هیچ چیز باعث نمی‌شود از جهاد و جبهه دست بکشم حتی فرزندانم. پسرم صبح زود کوله اش را برداشت که راه بیفتد. دخترش سیده کوثر راه افتاد دنبالش. سیدخیراله بدون اینکه پوتین‌هایش را بپوشد سریع از خانه زد بیرون تا دخترش گریه نکند. خودم را به او رساندم کنار مینی‌بوس داشت پوتین‌هایش را می‌پوشید. سوار شد و سرش را از پنجره بیرون آورد. با او خداحافظی کردم غافل از اینکه آن آخرین خداحافظی و آخرین وداع بود. دو روز بعد خبر آوردند که جنگ بین ایران و عراق در کردستان صورت گرفته پسرم در همان روز‌ها شهید شده بود.


وداع با پسرم سخت‌ترین لحظه زندگی‌ام بود

مادر داغدیدۀ شهید سیدخیراله سیدی ضمن آرزوی صبر و سلامتی برای خانواده‌های شهدا مخصوصاً مادران آن‌ها گفت: پیکر پسرم سه روز در منطقه عملیاتی مانده بود. بعد آن را با هشت شهید دیگر به سپاه آبدانان آوردند. باید برای آخرین بار سیمای نورانی فرزندم را می‌دیدم. کنار قبری که برای او از قبل کنده بودند حاضر شدم ازدحام جمعیت هر لحظه بیشتر می‌شد می‌خواستم تنش را بو بکشم رفتم بالای تابوتش که کنار قبر بود دستم را به سمتش دراز کردم صورت و بدن مجروحش را دیدم و لمس کردم. به دخترانم گفتم: جلوی نامحرم گریه و شیون نکنید. گره روسری تان را محکم ببندید، چون سیدخیراله بدش می‌آید نامحرم موی شما را ببیند. بعد اجازه دادم پیکر پسرم را سریع‌تر به خاک بسپارند. چون هر آن امکان داشت دشمن شهر را بمباران کند و آن همه زن و مرد بیگناه طعمه هواپیما‌های دشمن شوند. هفت روز بعد سیدسجاد به دنیا آمد.

کلام آخر

مادر شهید سیدخیراله سیدی در این روز‌ها به یاد پسرش دوران کهولت خود را می‌گذراند. او هر روز عکس پسر شهیدش را در آغوش می‌گیرد و برایش عاشقانه‌های مادرانه را بازگو می‌کند، وی در پایان صحبتش ضمن طلب عاقبت خیری برای فرزندان شهدا گفت: فرزندان شهدا باید پدرانشان را فراموش نکنند و راه آن‌ها را به هر طریقی شده ادامه دهند. پدرانی که علی‌وار زیستند، علی‌وار جهاد کردند و علی‌وار به شهادت رسیدند. امیدوارم که ملت ایران بالاخص جوانان این مملکت منش و رفتار و سبک زندگی حضرت علی (ع) را سرلوحه زندگی‌شان قرار دهند تا در کمال آرامش به موفقیت برسند.

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده