نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شفاهی
معمولاً وقتی انسان خوابیده با ضربه‌ای ناگهانی بیدار شود، حالت شوک به او دست می‌دهد. ولی شهید راشکی با این ضربه ناگهانی با خونسردی بیدار شد.
کد خبر: ۴۶۱۶۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۲

مروری بر خاطرات سردار شهید نوروز ایمانی نسب در سالگرد شهادتش
با یک دنیا حسرت سخن خودرا اینچنین بیان داشت: ما در جبهه ها و مبارزاتمان کوتاهی کردیم، لذا امام مجبور شد جام زهر را بنوشد. اگر ما همه مردم و رزمندگان و .... یکدست و مجدانه تلاش می کردیم و با دشمن قوی تر برخورد می کردیم امام جام زهر را نمی نوشید
کد خبر: ۴۶۰۳۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۰۵

اثری از حسین نیری؛
کتاب «بزرگمرد کوچک» داستان زندگی قنبرعلی بهارستانی، اسیر 11 ساله آبادانی بوده که به همراه پدرش به اسارت نیروهای بعثی درآمد. این جانباز 70 درصد چند روز پیش در سن 50 سالگی به برادران شهیدش پیوست.
کد خبر: ۴۵۷۵۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۸

کتاب «دختر تبریز» در دسترس علاقمندان در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران قرار گرفت.
کد خبر: ۴۵۶۴۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۴

«گلی کهنسال کلکناری» مسئول نشر آثار و ارزش‌های مشارکت زنان در دفاع مقدس مازندران از جمع‌آوری ۱۰۰ ساعت خاطرات شفاهی زنان ایثارگر استان مازندران خبر داد.
کد خبر: ۴۵۵۵۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۳۱

خاطراتی از شهید حسین جندالله
خطر های مسیر را گاهاً حسین جند الله با طنز بیان می کرد و از فرو رفتن به فکر های مأیوس کننده منحرفان می کرد. مثلاً در حوالی گردنه کوخان و مسیر جاده جنگل های اطراف جاده را قطع کرده بودند و زمین های آن را آتش زده بودند تا نیرو های تأمین جاده راحت تر به منطقه اشراف داشته باشند که ایشان در تأیید این کار ضرب المثلی را که هست بیان می کرد « برق فلانی ها را گرفت » یعنی برق هیبت ما، دشمن را گرفته و منطقه را سوزانده است و یا اینکه نگهبانان دشمن را دیده اند و برق از آنها پریده و جنگل را به آتش کشیده است. خلاصه این حرفها دلهره مسیر را از ما می گرفت زیرا بعضی از ماها بار اولمان بود که به کردستان می آمدیم. خلاصه با خوشی به سردشت رسیدیم.
کد خبر: ۴۵۳۷۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۰۹

سردار عسگری طی مراسمی به بیان خاطرات از دوست و همرزمش سردار شهید رضا چراغی پرداخته است. فیلم این خاطره گویی را در نوید شاهد ببینید.
کد خبر: ۴۵۲۸۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۷

نقش زنان دشتستانی و برازجانی در انقلاب اسلامی ایران خاطرات شفاهی شهربانو بی غرض.
کد خبر: ۴۵۲۲۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷

خاطراتی از شهید هادی بنائیان
در موقع حركت قبل از اعزام از بستگان و فاميل خداحافظي مي كند و به ايشان مي گويند كه اين ديدار آخراست من مي روم تا براي شما شربت شهادت بياورم
کد خبر: ۴۵۱۱۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵

پرهيز از عصباني شدن و استفاده نمودن از جملاتي كه در شأن مسئول نيست كه منجر به سبك نمودن و پايين آوردن ارزش خويش در بين نيروها خواهد شد
کد خبر: ۴۵۱۰۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵

انالله و انااليه راجعون ما از خدائيم و بازگشتمان در هر زمانی که می خواهد باشد به سوی اوست چه اکنون که دوران جوانی را می گذرانيم يا در دورانی که ديگر پير شده ايم در هر صورت به سوی او باز می گرديم.
کد خبر: ۴۵۰۵۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۵

خاطراتی از شهید محمد علی تک
چند روز پس از بازگشت، شهيد كه خود را مهياي سفر به جبهه مي كرد مجدداً نزد مادر رفته و مي گويد در مورد آن قضيه كه گفتم ازدواج من منظور خاصي نداشتم مگر اينكه تكليف را از گردن خود برداشته و به گردن شما بياندازم و با دين كامل از دنيا بروم. نمي دانيم در زيارت امام هشتم بر او چه گذشته بود كه اينگونه خود را مهياي سفر مي كرد آري محمدعلي سفر كرد سفري طولاني كه 13 سال گذشت تا آنگونه كه خود مي خواست مفقودالاثر شود و تنها استخوان هاي بدنش خبر پرواز او را براي ما بياورند
کد خبر: ۴۵۰۰۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۷

حجت‌الاسلام محمدمهدی اکبرزاده، از طلاب حاضر در قیام 19 دی که خود از مجروحان آن حادثه هم بود، مشاهدات خود از فضای بیمارستان و وضعیت شهدا و مجروحین 19 دی را اینگونه شرح می‌دهد: «به دليل ضربه‌اى كه به پشتم اصابت كرده بود، قدرت حركت نداشتم و نمى‌توانستم از اوضاعى كه در بيمارستان در جريان بود، مطلع شوم. تنها گوش‌هايم صداهايى را مى‌شنيد. از جمله طلبه‌اى را آوردند و كنار من خواباندند كه ظاهرآ تير به گلويش خورده بود. او دو نفس عميق با حال مخصوصى كشيد و بعد شنيدم كه يك نفر به ديگرى گفت: مثل اينكه تمام كرد. ببريدش سردخانه!
کد خبر: ۴۴۹۵۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۳۰

کتاب «پایتخت درد»، خاطرات محمدمهدی بهداروند از سال‌های جنگ و حال و هوای خوزستان در روزهای مقاومت و آتش و دود است.
کد خبر: ۴۴۹۴۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۳۰

حاج محمد حبیب اللهی؛
جانباز سرافراز محمد حبيب اللهي متولد 1332 از رزمندگان سربلند لشكر عاشورا كه در جنگ تحميلي به عنوان فرمانده گردان بوده است. در مبارزات جنگ تحميلي به درجه جانبازي نائل آمده است.
کد خبر: ۴۴۹۳۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۳۰

خاطراتی از شهید محسن احمدزاده
رفتم بیرون که نان بگیرم. نانوایی بسته بود. جلوی خانه به محسن برخوردم. با موتور از راه رسیدم. گفتم:مادرجان! نانوایی بسته است، می ری یک جای دیگه چند تا نون بگیری؟. گفت: آره، چرا نمی رم؟. در را باز کردم و موتور را داخل حیاط گذاشت.گفتم: مگه نمی خوای بری نون بگیری؟. گفت: چرا می رم اما پیاده».گفتم: چرا با موتور نمیری؟.گفت: «موتور بیت الماله».کیسه را از من گرفت و رفت.
کد خبر: ۴۴۸۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۴

خاطراتی از شهید محمد حسن پریمی
من يك بسيجي‌ام، رهبرم را دوست دارم اسلام را دوست دارم،‌مي‌دوني اگر من و امثال من نرن هزاران پيرزن و پيرمرد ديگر از بين مي‌روند و در حالي كه اشك صورت سفيدش را نمناك مي‌كرد. خود را در آغوش برادر انداخت و گفت: مانعم نشو داداش من خوانده شدم و به آسمان نگاه كرد و گفت: به كرانه آبي خدا خوانده شدم.
کد خبر: ۴۴۸۶۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۸

خاطراتی از شهید رحیم ذبیحی
نوید شاهد سمنان: رحیم ذبیحی بیست و هفتم شهریور 1331، در شهرستان سمنان به دنیا آمد. پدرش قاسمعلی و مادرش خورشید نام داشت. تا سوم ابتدایی درس خواند. راننده بود. از سوی جهاد سازندگی در جبهه حضور یافت. بیستم آذر 1364، با سمت راننده کامیون در هورالعظیم عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای امامزاده یحیای زادگاهش قرار دارد.
کد خبر: ۴۴۴۳۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۰

کتاب «آسمان نزدیک است» خاطرات حجت‌الاسلام داوود محقق‌ کرکی؛ نماینده امام خمینی (ره) در سپاه غرب از دوران دفاع مقدس است که به قلم محمدمهدی بهداروند روایت می‌شود.
کد خبر: ۴۴۲۸۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۸

پس از شهادت ناصر كاظمي ، به روستاي «كوخان» رفتم . با توجه به اين كه از شهادت وي مدت كمي مي گذشت ، مادر آن شهيد با ديدن من پرسيد :«برادر ناصر كجاست؟»...
کد خبر: ۴۳۷۳۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۲