رزمنده دفاع مقدس گفت: حرف شهادت در جبههها توام با عمل شهادت بود، یعنی هر عملیاتی داشتیم جمعی از رزمندگان به شهادت میرسیدند، در واقع شعار ایثار و شهادت حسینی با عمل بچهها که شهید شدن بود آمیخته میشد و جبههها یک رنگ و بوی معنوی خاصی پیدا میکرد.
کد خبر: ۴۶۵۶۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۵
"علی اصغر ورزشکار بود وقبل ازاینکه بره جبهه هم ورزش می کرد . رفت سربازی و تو ورزشگاه های مشهد هم این ورزش رو ادامه داد . خیلی هم تشویقی گرفت .نزدیک جبهه رفتنش گفت ، من این بازوها رو قوی کردم که با دشمنان اسلام بجنگم" آنچه خواندید بخشی از مصاحبه نوید شاهد سمنان با "عالیه بیگم قابلی" مادر شهید و "طیبه شمس" خواهر شهید علی اصغرشمس است که توجه شما را به خواندن این مطلب جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۶۲۱۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۳۰
آزاده «رضا ذوالفقاری» در گفتگو با نوید شاهد:
دشمن از هر ترفندی استفاده می کرد تا اتحاد رزمندگان را از بین ببرد.مثلا از اسرا می خواستند که به رهبر ایران ناسزا بگویند. بچه ها را کتک می زدند و حتی برخی نیازهای اولیه غذایی و .. را منوط به توهین می کردند، اما بچه ها تا پای جان مقاومت می کردند وشکنجه را به جان می خریدند ، حتی دو نفر از بچه ها کور و کر شدند اما حاضر نبودند به رهبر عزیزشان توهین کنند.یادم است یک روز که بچه ها خیلی کتک خورده بودند ...
کد خبر: ۴۶۱۸۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۵
خبرنگاران و گزاشگران دوران دفاع مقدس استان ایلام امروز با افتخار از دیروزهایشان می گویند:
اما جنگ، همان قدر که به امکاناتِ سخت افزاری نیاز دارد به همان اندازه، نیازمند توانِ نرم افزاری ست و حوزه نبرد در جنگ های نظامی، منحصر به خطوط تماس نیست؛ بلکه حوزه های اطلاعات و اخبار و دیپلماسی را نیز در برمی گیرد.
کد خبر: ۴۶۰۹۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۳
جانباز شیمیایی خلیل عباسی میگوید: فرشته نجات من که ماهها منتظرش بودم از در خانه ما وارد شد. پدرم دوستی داشت به نام علی اسماعیلی که پاسدار بود همین که حرف از اعزام رفتن به جبهه میان آمد من هم فرصت را غنیمت شمردم و بحث اعزام خود را پیش کشیدم به خاطر سن و سال هم قبول نکرد ولی وقتی اصرار من را دیدند راضی شد صبح فردا مرا همراه خود به واحد پذیرش پایگاه بسیج برد و معرفم شد.
کد خبر: ۴۵۹۷۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۷
مصاحبه اختصاصی نوید شاهد سمنان با مادر گرامی معلم شهید رحیم صباغیان
دوستش که همراه اون بوده بهش گفته رحیم نرو ، بیا با هم باشیم . رحیم گفته من قرآن و باز کردم وسوره ی یوسف آومده و باید برم . دیگه رفته و شهید شده واز این سنگر که میره بیرون شهید میشه
کد خبر: ۴۵۹۳۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳
گفتگوی اختصاصی نوید شاهد سمنان با مادر گرامی شهید غفور افتخاری پور
به ما گفت، وظیفه ی همه ی ما هست که بریم . می گفت ، من برم جبهه که این بدحجابی ها درست بشه
کد خبر: ۴۵۵۳۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۹
سالهاست که درباره شهدای طوقانی از جمله شهید «محمد و سعید طوقانی» در مطبوعات و رسانه مطالبی خواندهایم و شنیدهایم؛ برادران دانشآموزی که به قول برادر کوچکشان مرید و مراد یکدیگر بودند. این بار بخوانیم از حال و هوای این روزهای مادرشان مادری که میگوید خداروشکر همه فرزندانم زنده اند.
کد خبر: ۴۵۴۹۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۳
مصاحبه اختصاصی نوید شاهد سمنان با همسر گرامی شهید علی اکبر حسین پور
یکی از همرزماش می گفت ، همون شبی که میخواستیم بریم عملیات ، یه تشت حناء درست کرده بوده وگفته همه تون بیایید حناء کنید . میگفت ، اون شب براش یه شب خاصی بوده و یه حس و حال عجیبی داشته .
کد خبر: ۴۵۴۸۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۳
در گفتگوی نوید شاهد هرمزگان با مریم داج خواهر شهید محمد داج و همسر شهید اسدالله رئیسی
مریم داج خواهر شهید سرافراز محمد داج و همسر شهید والامقام اسدالله رئیسی می باشد . وی در گفتگو ی صمیمی با نوید شاهد هرمزگان به بیان خاطرات و خصوصیات اخلاقی برادرش پرداخت است که متن این گفتگو در ادامه منتشر می گردد.
کد خبر: ۴۵۴۶۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱
مصاحبه اختصاصی نوید شاهد سمنان با مادر گرامی شهید عباس عرب
یه بار چند تا شهید آورده بودند . من رفته بودم برای مراسم اینها . فرداش قرار بود براش مراسم بگیرم به من خبر دادند که فرداباید برای بچه تون مراسم بگیرید . من گفتم ، خدایا من که بلد نیستم براش چیکار کنم. دیدم نصفه شب دراتاق رو میزنند . بلند شدم دیدم یه سبد پشت در هست و داخلش سیب هست وعباس هم هست ...
کد خبر: ۴۵۴۶۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱
مصاحبه اختصاصی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید سید ابوالفضل حسینی
مادربزرگ مادریش می گفت ، مادر دست هات کو؟ ابوالفضل هم دست نداشت و تو هم دست نداری ... ننه کو دستهات بهم نشون بده ...
کد خبر: ۴۵۴۱۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۵
رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز با حضور در مصلای امام خمینی(ره) از نمایشگاه بین المللی کتاب تهران بازدید کردند.
کد خبر: ۴۵۳۷۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۰۹
مصاحبه اختصاصی نوید شاهد سمنان از خانواده معظم شهید سید جواد طاهری
موقعی که خبر شهادتش رو دادند گفتم، شکر خدا شیر پاک خوردی پسرم . خدارو شکر که پسرم تو این راه رفت . من رو بردند هیئت حضرت ابوالفضل (ع) که شهیدها رو بیارند. چادرم رو بستم به کمرم و رفتم زیرتابوتش. گفتم، خداروشکر که من همچین بچه ای داشتم و پاک و طاهر تحویلش دادم .
کد خبر: ۴۵۲۹۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۹
گفتگو با مادر شهید
روایت کوتاهی از زندگی شهید احمد غفوری پور فیروزآبادی که در گفتگو با مادر بزرگوار این شهید ضبط و ثبت شده است
کد خبر: ۴۵۲۷۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۶
مصاحبه اختصاصی با شهید روح الله مومنیان قبل از شروع عملیات
در رابطه با روحيه برادران رزمنده كه يك واقعيتي عيني است در جبهه ها، وقتيکه شب عمليات مي خواهد عملياتي شروع بشود برادران وقتي توجيه مي شوند يا از وضع منطقه عملياتي توجيه مي شوند با شور و حال ديگري خيلي خوشحال مي شوند انگار صحنه هاي كربلاست که در شب عاشورا ياران انصار حسين داشتند. در اينجا هم برادران وقتي اسم عمليات را مي شنوند متوجه مي شوند عمليات نزديك است شور و شوق دیگری در آنها بوجود مي آيد و خيلي خوشحالند و از اينكه بدانند انجام وظيفه شان را به نحو احسن انجام دهند.
کد خبر: ۴۵۲۱۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷
گفتگوی خودمانی نوید شاهد سمنان با مادر گرامی شهید سیدتقی حسینی
دفعه ی آخر گفتم، گفت: عروس من فعلا جبهه هست . انشاالله وقتی پیروز شدیم ازدواج می کنم
کد خبر: ۴۵۱۹۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۰
گفتگوی خودمانی نوید شاهد سمنان با مادر گرامی شهید رضاعلی اعرابیان
تو مسجد همه رزمنده ها آمده بودند . من به پاهاشون افتاده بودم و میگفتم ، تو رو خدا بگین بچه ام کجاست . گفتند ، اون مجروح شده بود و زودتر از ما اومد مرخصی . بعدا فهمیدیم که تهران بستری شده و با خانه ی خواهر شوهرم که اونجا زندگی می کردند تماس گرفتند و پسرعمه اش رفته پیشش.
پسر دختر دایی ام گفت ، نگران نباش من میرم میارمش . ایشون رفت آوردش خونه و وقتی بهتر شد دوباره رفت . از دوازده سالگی تا نوزده سالی می رفت جبهه تا اینکه شهید شد .
هربار هم وصیت نامه می نوشت و می گفت ، من مثل امام حسین (ع) می خوام گمنام باشم .
کد خبر: ۴۵۱۶۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۲
گفتگوی خودمانی نوید شاهد سمنان با خواهران گرامی شهید رضا کوهی
روز شانزدهم آذر من خیلی دلم گرفته بود و ناراحت بودم . سی و هفت روز بود که ازش بی خبر بودیم . گفتم ، یه نامه برای برادرم بنویسم . رفتم تو اتاق و درو بستم و شروع کردم به نوشتن . دادم به حاج آقا وگفتم ، برو پست کن برای برادرم . تا وقتی به دستش برسه یه مقدار طول میکشید . وقتی بیست و چهارم پستچی نامه رو آورد دیدم یه عکسی هم فرستاده . نامه ی آخرم به دستش نرسیده بود و این جواب نامه ی قبلی ام بود . نامه ای که براش نوشته بودم به دستش نرسیده بود ولی مثل یه معجزه تو همون تاریخ برام نامه نوشته بود .
کد خبر: ۴۵۱۲۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
همیشه در نامه هایش می نوشت ما براي اسلام كار مي كنيم و سنگرها را خالي نمي گذاريم
کد خبر: ۴۵۰۹۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۰