خواهر شهید همتعلی مهدیلو از برادر شهید خود میگوید: دم سحر وقتی رفتم سر دیگ دیدم همۀ یک گوشه خوابشان برده است و همت تنهایی هلیم را هم می زند و زیر لب چیزی میگوید. همزن را از او گرفتم و خودم شروع کردم به هم زدن.
کد خبر: ۴۵۸۷۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۴
خواهر شهید احمید احدی میگوید: هیچوقت بیکار ندیدمش. نُه ساله که بود همراه مصطفی و مرتضی می رفتند کوچۀ سیدلر جلوی دکان آقاجان بساط میکردند. می گفت باید پول تو جیبی مان را خودمان دربیاوریم.
کد خبر: ۴۵۸۷۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۳
خواهر شهید مجید شهریاری میگوید: اشک هایم را پاک کردم و سرم را برگرداندم. مجید کنار تخت مادر ایستاده بود. بیصدا دعایی را زمزمه می کرد و فوت می کرد سمت مادرم.
کد خبر: ۴۵۸۵۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
خاطره هایی از آموزگار شهید احمد کرمی راوی خانواده شهید
شهيد احمد معلمي كه به حق كلمه شهيد شایسته در خور وجودش بود، بخشندگي و سخاوتش نمايشگر كرمي بود كه از شناسنامه اش سر چشمه مي گرفت معلمي كه چون خود زاده غم و رنج بود درد جامعه و شاگردانش را به خوبي درک می کرد و محصلين خود را راهنمايي كرده از اين رو نه تنها شاگردانش از غم از دست رفتنش خون به جای اشك ريختند بلكه هر كس با اين شهيد زنده برخوردي داشته در سوگش اشك ريخت...
کد خبر: ۴۵۸۳۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۹
نوید شاهد سمنان: مراسم سالگرد شهادت شهید قدرت اله سنگی همراه با خاطره گویی خانواده شهید و سخنرانی حجت الاسلام کمالی روز دوشنبه مورخ ۹۸/۴/۳ در گلزار شهدای گرمسار برگزار شد.
کد خبر: ۴۵۸۰۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۴
خواهر شهید عباس منتخبی میگوید: اوضاع شهر به هم ریخته بود. درگیری ها و راهپیمایی های پی درپی مردم و انقلابیون به اوج خودش رسیده بود. عباس آماده شد تا به تظاهرات برود. من هم دوست داشتم با او بروم
کد خبر: ۴۵۷۹۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۳
خواهر شهید یعقوبعلی محمدی بیان می کند: زخمی شده بود و در بیمارستان بستری بود. از ناحیه قفسۀ سینه و کتف مجروح بود. بعد از اینکه حالش بهتر شد او را مرخص کردیم تا به خانه بیاوریم.
کد خبر: ۴۵۷۰۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۳
خواهر شهید محمدحسین تجلی تعریف میکند: محمدحسین طفره می رفت و چیزی نمی گفت اما وقتی دید حریف دایی گفتن های مظلومانۀ پسرها نمیشود، گفت: فقط با یک شرط که چراغ ها خاموش باشند!
کد خبر: ۴۵۵۵۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۳۱
خواهر شهید عبداله بسطامیان میگوید: از من قول گرفت تا قبل از شهادتش سراغ وصیتنامه نروم. انگار هنوز او را نشناخته بودم. نمیدانستم پشت این چهرۀ بچه گانه روح بزرگی پنهان است.
کد خبر: ۴۵۵۵۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۳۱
پدر شهید سبزعلی رمضانی بیان میکند: شهید سبزعلی خیلی خوش اخلاق و دلسوز و مهربان بود وقتی انقلاب شروع شد تمام ذکر و فکرش رفتن به جبهه شد همه خانواده با رفتن او مخالفت کردیم.
کد خبر: ۴۵۵۴۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۳۱
خاطرات هم خدمتی با شهید علی اسپرم به روایت پسرعمه شهید/
شهید علی اسپرم از شهدای ماه اردیبهشت می باشد به همین مناسبت خاطرات روایت شده توسط علی اسیر غم که در دوران دفاع مقدس هم خدمتی و پسرعمه وی می باشد منتشر می گردد.
کد خبر: ۴۵۵۱۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۹
او را به نام شهید گمنام میخواستند تشیع کنند که موقع تشیع کردن برحسب اتفاق دایی و خاله او در آنجا بودند و در موقع تشییع کردن دو عکس از او گرفتند که این دو عکس بعد ا زچهل روز از شهادت او نشانگر این شد که او را شناسایی کنند.
کد خبر: ۴۵۴۸۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۲
خاطره اي از شهید رضا جعفری گرگانی
این خاطره مربوط است به زمانی که شهر خرمشهر در دست عراقی ها بود و در محاصره آنان كه پدر شهيد رضا جعفري به ديدن فرزندش ميرود و داستان آن روز را بيان ميكند.
کد خبر: ۴۵۴۷۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۴
خاطراتي از شهيد داود جعفري
شهید داود جعفری نهم مرداد 1341 ،در شهرستان هشترود چشم به جهان گشود. پدرش فتح الله كارگر بود و مادرش فيروزه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته رياضي درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان بسیجي در جبهه حضور يافت. يكم فروردين 1362 ، با سمت مسئول عقيدتي سياسي در اهواز به شهادت رسید. پكيرش مدتها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاك سپرده شد.
کد خبر: ۴۵۴۷۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱
یادها و خاطره ها
درم در نامه اش نوشته بود:« خواب دیده ام که امام حسین(ع) مرا دعوت کرده است و من دعوتش را پذیرفتم».
همچنین در نامه نوشته بود اگر زنده بمانم روز عاشورا به خانه بر می گردم و همراه مردم در مسجد شهر به عزاداری می پردازیم...
کد خبر: ۴۵۴۵۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۸
خاطره مادر شهيد بهمن جعفر علايي
بعد از مدتی شهيد بهمن جعفر علايي در عملیات والفجر یک مفقود شد بعد از پیگیری زیاد خیلی از عملیات والفجر یک به ما نشان دادن فرزندم در فیلم بود او را در جمع اسیران دیدم اما الان 13 سال می گذرد و از او خبری ندارم امیدوارم خبری از او بشود در انتظار آمدن او و دیگر اسیران هستیم.
کد خبر: ۴۵۴۴۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۷
زندگینامه اميرعباس جعفرزاده
پدرشهيد: وقتی سوار کامیون شدم عباس 3 الی 4 مرتبه به بالای کامیون آمد و مرا بوسید انگار میدانست که دیگر مرا نمیبیند و بعد از آن اوبه عملیات رفت و به فیض شهادت نائل آمد
کد خبر: ۴۵۴۱۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۴
خاطراتی از شهید حسین جندالله
خطر های مسیر را گاهاً حسین جند الله با طنز بیان می کرد و از فرو رفتن به فکر های مأیوس کننده منحرفان می کرد.
مثلاً در حوالی گردنه کوخان و مسیر جاده جنگل های اطراف جاده را قطع کرده بودند و زمین های آن را آتش زده بودند تا نیرو های تأمین جاده راحت تر به منطقه اشراف داشته باشند که ایشان در تأیید این کار ضرب المثلی را که هست بیان می کرد « برق فلانی ها را گرفت » یعنی برق هیبت ما، دشمن را گرفته و منطقه را سوزانده است و یا اینکه نگهبانان دشمن را دیده اند و برق از آنها پریده و جنگل را به آتش کشیده است. خلاصه این حرفها دلهره مسیر را از ما می گرفت زیرا بعضی از ماها بار اولمان بود که به کردستان می آمدیم. خلاصه با خوشی به سردشت رسیدیم.
کد خبر: ۴۵۳۷۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۰۹
خواهر شهید حسین باقری میگوید: زنجان بمباران شده بود. مردم همه در هراس بودند. طولی نکشید که حسین به خانۀ ما آمد؛فاطمه آماده شو باهم بریم جایی.
کد خبر: ۴۵۳۴۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۰۷
خاطراتي از شهيد حسین جریان
خواب دیدم حسین در منطقه است و من هم آنجا هستم و حسین از من طلب آب کرد و گفت پدر تشنهام آب میخواهم و آن موقع پدرم از خواب پریده است پدر این خواب را تعریف میکرد و اقوام با صدای بلند گریه میکردند حسین همانطور که تشنه لب شهید شد بعد از دوازده سال به خواب پدر آمده بود که طلب آب از پدر میکرده است
کد خبر: ۴۵۳۴۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۰۴