حاجیان لباس احرام برتن کرده اند و مُحرِمند از هر حرامی. «گم گشته دیار محبت کجا رود؟» او که در حریم تو خود را پیدا کرده است.
کد خبر: ۴۳۶۱۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۰
عملیات والفجر 8 در سنگر نشسته بودم که شهید علی جلیلی وارد شد .سلام کرد و مرا در آغوش کشید و پیشانی ام را بوسید
کد خبر: ۴۳۶۱۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۰
شب عملیات کربلای پنج بود تمام بچه ها دور هم نشسته بودند و با هم صحبت میکردند که فرمانده دلاور ، جان محمد جاری گفت: بچه ها میخواهم وصیت بنویسم قدری مرا به حال خودم بگذارید.
کد خبر: ۴۳۶۱۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۰
شهید مهر علی رحیمی در اخلاص و ایمان ، سر و گردنی از همه بچه های بسیج ، بالاتر بود و این را همه بسیجی های مسجد حجه بن الحسن (عج) میدانستند
کد خبر: ۴۳۶۰۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۰
دفعه آخر که با سعید دو روزی برای ثبت و ضبط حماسه های رزمندگان از همدان به خرمشهر میرفتیم در طول مسیر به شوخی به من گفت: من می دانم که شربت را میخورم...
کد خبر: ۴۳۶۰۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۰
صبح روز 29 / 8/ 67 ، قرار بود من و کوروش با هم به مرخصی برویم. کوروش گفت: اجازه بده دو تانکر آب ، برای یکی از پایگاه ها که فکر میکنم آب نداشته باشند ...
کد خبر: ۴۳۶۰۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۰
شب 21 ماه رمضان را که در جبهه بودیم ، به همراه عباس احیا گرفتیم و او برای ما مراسم دعای قرآن بالای سر را انجام داد.
کد خبر: ۴۳۶۰۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۹
عوضعلی برای شرکت در مراسم تشییع پیکر پاک یکی از دوستانش مرخصی گرفت و به شهر آمد.
کد خبر: ۴۳۶۰۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۹
یک روز مجیدرضا و ناصرتنها و فرهاد محرابیان ، مقابل در خانه دوست همرزممان ، فرهاد نشسته بودند که ادامه صحبتشان به شهادت کشیده شد...
کد خبر: ۴۳۶۰۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۹
شهید احمدرضا عاشق شهادت بود و کم سن و سال بودن او نمی توانست مانع رفتنش به جبهه شود...
کد خبر: ۴۳۵۹۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۸
همان شب که به جبهه رفت به خوابم آمد. لبخند میزد و با شادی گفت ....
کد خبر: ۴۳۵۹۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۸
محمدعلی ،پدر ، برادران و خواهران خود را در یک سانحه ی رانندگی از دست داده بود و در دنیا فقط مرا داشت و مادرش را...
کد خبر: ۴۳۵۸۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۷
قبل از شروع مراسم عقد، علی آقا رو به من کرد و گفت : شنيده ام عروس در مراسم عقدش هر چه از خداوند بخواهد اجابت آن حتمی است ، نگاهش کردم و پرسیدم...
کد خبر: ۴۳۵۷۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۷
آخرین باری که حمید مرخصی گرفت و به منزل آمد، بیشتر در مورد شهادت صحبت میکرد و اینکه ما باید صبر داشته باشیم...
کد خبر: ۴۳۵۶۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۴
وقتی حسن برای آخرین بار میخواست به جبهه برود ، نورانیت یک شهید را در چهره اش میدیدیم. او مظلومانه به من و مادرم که او را بدرقه می کردیم نگاه می کرد.
کد خبر: ۴۳۵۶۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۴
آخرین باری که محمدرضا میخواست به جبهه اعزام شود ، رو به مادرش کرد و گفت: مادر چرا قرآن و آب و آینه نمی آوری؟
کد خبر: ۴۳۵۵۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۳
آخرین باری که محمد به مرخصی آمد ، 24 ساعت بیشتر مرخصی نگرفته بود . صبح روز بعد که می خواست به جبهه برود...
کد خبر: ۴۳۵۵۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۳
محمدرضا شب که به خانه می رسید به قدری خسته بود که نهایت نداشت. بارها به من میگفت: مادر سعی کن یک مقدار به خودت بیشتر فکر کنی و خودت را تزکیه کنی...
کد خبر: ۴۳۵۵۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۳
محسن در روز 22 بهمن سال 63 که از دزفول قصد عزیمت به جبهه کرد و به خواهر خردسال خود اعظم گفت ....
کد خبر: ۴۳۵۴۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۲
علی اصغر در مدت 4 ماهی که در جبهه بود فقط یک بار به مرخصی آمد ولی احساس کردم اصلا آن آدم قبلی نیست و خیلی عوض شده است...
کد خبر: ۴۳۵۴۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۲