نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
شهيد "خانعلی باقری" مرداد سال 1333 در آبادان به دنيا آمد. او در دفتر خاطرات خود می نویسد: «صبح یک روز مه آلود از خواب برخواستم. جنب و جوش سريعي بين همشهريان خود ديدم. همه هدفي داشتند. هدف براي زندگي و هر روزشان يک زندگي جدید...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۰۹۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۸

«با شنیدن آزادسازی خرمشهر، پزشکان، پرستاران، خدمه و حتی مجروحان همه به سجده افتادند و از روی شعف، خوشحالی و حس غرور اشک ریختند. من نیز فراموش کردم که دو شب است نخوابیده‌ام و زدم زیر گریه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «محبوبه ربانی‌ها» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۰۹۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۸

از شهید "مهدی بزلی" نقل شده است: «زمانی که تصمیم به جبهه رفتن را می گیرد با مخالفت خانواده روبرو می شود و خانواده به شرط اینکه ازدواج کند می‌تواند به جبهه برود. مهدی تصمیم می‌گیرد ازدواج کند و از این طریق به جبهه برود.» در ادامه خاطره خواندنی از شهید را می‌خوانید.
کد خبر: ۴۸۰۹۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۸

پدر شهید "سیدعلی اصغر شنایی" می گوید: «مشغول خواندن کتاب خاطرات شهدا بودم. کنارم نشست و گفت: بابا! چه کار می کنی؟ گفتم: مشغول خواندن خاطرات شهدا هستم. گفت: بابا! می‌دانی حاج حسین خرازی چطور شهید شده؟ گفتم: کم و بیش. گفت: او در مناجات نماز شبش گفته...» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۸۰۸۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۷

همرزم شهید "محمدرضا محمودی" نقل می کند؛ «هنگامی که نیروهای دشمن به سوی ما پیشروی می کرد از محمود خواستم مثل بقیه عقب نشینی کند ولی او حاضر به این کار نشد و در جوابم گفت: من می جنگم تا دشمن نتواند حتی یک وجب از خاک ما را غصب کند.»
کد خبر: ۴۸۰۸۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۷

«آن شب به همرزمانم گفتم: اگر برادرم اینجا بود این آبگوشت را نمی‌خورد و باید یک فکری برای شامش می‌کرد. در این هنگام یکی از دوستان گفت: کجای کاری؟ برادرت الان اینجاست! ...» ادامه این خاطره از زبان برادر و همرزم شهید «جلال اکبر حلوایی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۰۸۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۷

«شهید صنعتکار گفت: هیچ کدامتان در فدا شدن برای امام به من نمی‌رسید. من مشتاق‌ترم و به فرمان امام روی مین می‌روم و جانم را فدا می‌کنم ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید «حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۰۸۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۵

«اگر در خیابان با ماشین در حال حرکت بود و تصادفا می‌دید که عکسی از حضرت امام (ره) بر دیوار چسبانیده شده ولی گوشه‌ای از آن کنده شده و آویزان است، با نوار چسبی که در ماشین خود داشت، پیاده شده و آن را می‌چسباند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم "قدرت‌الله چگینی" از زبان یکی از دوستان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۰۸۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۴

حضرت فاطمه‌ الزهرا (س) از میان آن جمع باشکوه تشریف آوردند نزد اسرا و فرمودند: «ما هم می‌خواستیم که امام شما را بیشتر روی زمین نگه داریم ولی تقدیر پروردگار بر این قرار گرفت». باز گریه اسرا بلند شد و حضرت زهرا(س) فرمودند «شما بی‌تابی ‌نکنید! اگر شما صبر و وفاداریتان را بیشتر حفظ کنید، سرانجام شما هم نزد امامتان جای خواهید گرفت»... آنچه می‌خوانید بخشی از رویایی است که یکی از اسرای جوان در عالم خواب دید و در اسارت، خبر رحلت امام (ره) را از زبان مبارک فاطمه زهرا (س) گرفت. این خاطره را سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌ والمسلمین سید علی‌اکبر ابوترابی» بیان کرده است.
کد خبر: ۴۸۰۶۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۳

آنچه می بینید گزیده ای از مصاحبه با مادر شهید "محمد غلامپور گشوئیه" و روایت این مادر بزرگوار از آزادی خرمشهر از زبان فرزند شهیدش است که در نوید شاهد هرمزگان مشاهده می‌کنید. این شهید گرانقدر بيستم دي 1342 در شهرستان خرمشهر ديده به جهان گشود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت و سرانجام بيست ‌و سوم خرداد 1360 در محور آبادان ماهشهر بر اثر اصابت گلوله توپ به شهادت رسيد.
کد خبر: ۴۸۰۶۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۳

همزمان با سالروز شهادت سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» 3 خاطره خواندنی از این شهید بزرگوار که از زبان آزادگان قزوینی مطرح شده است را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۰۶۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۲

مادر شهید "علیرضا زارعین" نقل می‌کند: «از دیدن علیرضا که توی آب دست و پا می­‌زد شوکه شدیم. بدن علیرضای سه ساله روی آب آمده بود که پدرم پرید توی آب. او را از آب بیرون کشید و به درمانگاه رساندیم. دکتر بعد از معاینه گفت: دیگه کاری از دستم بر نمی‌­آد! همه دست به دعا برداشتیم....» نوید شاهد سمنان به مناسبت سالروز تولد، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقمندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۰۶۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۲

شهيد "نصرالله عزیزی"در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «يادم نمی‌رود، آن سرمای لشکرک مثل همان سرمای روستای خودمان بود که در آن سرما چقدر بیمار می‌شدی و چه رنج‌هايی که نکشيده‌ای ... دست‌های پينه بسته‌ات نمودار عشق و علاقه به خانواده بود...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۰۶۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۲

«هر مجروحی که می‌آمد از او درباره عملیات می‌پرسیدم. همگی مدعی بودند: «یک خانمی بود که در سنگرها به ما آب می‌داد.» در کل روز این اندیشه در ذهنم می‌چرخید که مگر به خواهرها هم اجازه می‌دهند تا خط مقدم بروند؟! ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «کبری چگینی» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۰۵۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۱

«مامان! می خوام برم جبهه. رضایت شما رو می خوام! این جمله را علیرضا با التماس گفت و فرم رضایت نامه را پیش روی مادر گذشت. مادر جواب داد: پدرت الان تو جبهه است! صبر کن بیاد، بعد تو برو! علیرضا این بار مصمم‌تر از قبل گفت: مامان! خواب امام حسین (ع) رو دیدم...» آنچه خواندید خاطره ای به نقل از خواهر شهید"علیرضا زارعین" است. نوید شاهد سمنان به مناسبت سالروز تولد، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقمندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۰۵۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۱

«آخرین کلماتی که بین من و حسن رد و بدل شد، شوخی آمیخته با جدی بود. گفتم: مواظب باش! گفت: دعایی بلدم که تیر دشمن به من نمی‌خورد! تیر می آید و از زیر بغل من می گذرد...» آنچه خواندید به نقل از همرزم شهید"حسن خطیری نامنی" است که نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۸۰۵۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۰

«از خواب بیدار شدم به سراغ پدر علی رفتم و به ایشان گفتم: دیگر به امید اینکه علی زنده باشد، به دنبال پسرت در بیمارستان‌ها نگرد، قطعا او هم شهید شده است ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «علی میوه‌چین» از زبان یکی از همرزمان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۰۴۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۸

خواهر شهید "کیکاووس اکبری" نقل می کند:« از زیارت برگشتند. گلایه کردم:چرا منو نبردین؟ گفت:انشاالله دفعه دیگه از جبهه برگردم و بخوام برم مشهد تو رو هم می برم. اگرچه قسمت نشد باهم زیارت برویم ولی یک لحظه با همان هیبت او را در صحن امام رضا (ع) دیدم.»نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۸۰۳۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۶

«صبحانه آماده شد ولی حاج‌آقا سر سفره حاضر نشد. گفتم: چرا؟ فرمود روزه هستم گفتم: حاج‌آقا الان که ماه رمضان نیست. ایشان خنده‌ای کرد و هیچ نگفت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" از زبان یکی از نزدیکان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۰۳۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۶

«عبدالله با خنده در جواب مادرم گفت: مادر جان مطمئن باش من الآن شهید نمی‌شوم، من در عملیات بیت‌المقدس شهید می‌شوم! ...» ادامه این خاطره از زبان برادر شهید «عبدالله ‌وهاب‌پور» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۰۲۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۳