نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / حسین فاتحی نژاد / متن / خاطره / خاطره شهید حسین فاتحی‌نژاد

زکیه فاتحی نژاد، خواهر شهید حسین فاتحی‌نژاد چنین روایت می‌کند:

وقتی شنیدم که به مرخصی آمده، بدون معطلی آماده شدم تا به دیدنش بروم. از وقتی به جنگ رفته بود خیلی دل تنگش میشدم.

همیشه شاد و سرزنده بود. کافی بود لحظه ای کنارش بنشینی تا از خنده روده بر شوی. همۀ فامیل مجذوب رفتارها و شوخی های او بودند.

شوق دیدار برادرم باعث شد طول راه را تا خانۀ پدرم به سرعت طی کنم. وارد خانه شدم.

همۀ خانواده جمع بودند اما حسین را ندیدم. سراغش را گرفتم. گفتند رفته اتاق خودش.

به اتاقش رفتم و دیدم خوابیده. طاقت نداشتم تا بیدار شدنش منتظر بمانم. دل تنگی امانم را بریده بود. خم شدم تا پیشانی اش را ببوسم که حسین فریاد بلندی زد و من از ترس جیغ کشیدم.

دستانم شروع کردند به لرزیدن.

به خودم که آمدم دیدم حسین دارد بلندبلند میخندد.

متوجه بقیه ی اعضای خانواده شدم که خندان و شاد مرا نگاه می‌کردند. فهمیدم که این ها همه نقشۀ حسین است. کمی که گذشت و حالم بهتر شد حسین آمد سمتم و همدیگر را در آغوش کشیدیم و کلی باهم خندیدیم. به من گفت که از شدت دوست داشتن من این کار را کرده.

به او گفتم که دوست داشتن هایت غیرمعمولاند. این جمله اش را همیشه به یاد دارم: (گاهی برای نشان دادن دوست داشتن این کارها لازمه.)

منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان