سردار شهید غلامرضا کیانپور؛
سردار شهید «غلامرضا کیان‌پور» از شهدای دوران دفاع مقدس است. از او روایت شده است که شهید کیانپور با لبان تشنه و ذکر امام حسین (ع) به شهادت رسید.

سردار شهید غلامرضا کیانپور

به گزارش نوید شاهد البرز؛ همیشه فاصله بود میان من و شما، افکاری که از دامنه به نوک قله‌های بلند رسیده بودند، تفاوت داشتند با طرز تفکری که در مرداب زاده و بزرگ شده، شما همان به قله رسیده‌ها بودید.

سردار شهید غلامرضا کیانپور فرماندهی که به خاطر تواضع و فروتنی خود را راننده آمبولانس معرفی کرد. در سال ۱۳۳۹ در محله سرآسیاب از محلات کرج به دنیا آمد. پدرش به خاطر علاقه خاصی که به ثامن الائمه داشت. نام او را «غلامرضا» نهاد. بعد از طی کردن دوران دبستان مرادیان و دبیرستان در (آزادی تهران) به دلیل هوش و استعداد فراوان موفق به اخذ دو مدرک دیپلم در رشته‌های ریاضی و تجربی با معدل بالا شد. از سن دوازده سالگی در کار نجّاری همیشه به پدرش کمک می‌کرد. او در همان سنین نوجوانی به ورزش کشتی روی آورد و توانست چند مدال با ارزش را در دوره‌های گوناگون کسب کند.

روایتی از یک دوست
دانش احمدی از دوستان وی می‌گوید: در سال ۱۳۵۴ در کلاس‌های کشتی باشگاه پهلوان تختی کرج با شهید غلامرضا کیانپور هم دوره بودیم، البته برادران کیانپور عباس و حسن از کشتی‌گیران با سابقه و مطرح آن دوران به حساب می‌آمدند که مدال‌های بین المللی زیادی را کسب کرده بودند. من و غلامرضا در بسیاری از مبارزات انقلابی با هم همراه بودیم و همگام با دانش آموزان کرج به پادگان ارتش یورش بردیم و اسلحه‌های این پادگان را به نیرو‌های انقلابی تحویل دادیم. اتمام تحصیل وی مصادف با اوج گیری انقلاب اسلامی بود. او در صحنه‌های تظاهرات بر علیه رژیم طاغوتی با برادران و خواهران دینی خود پیوسته و همواره در صحنه‌ها حضوری فعّالانه داشت. او خدمت مقدّس سربازی را در پادگان آبیک گذراند، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نهاد‌ها درسال ۱۳۶۲ به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و بعد از استخدام در سپاه سال ۱۳۶۳ با دختری از خانواده‌ای مؤمن و متعهد ازدواج کردند. بعد از ازدواج مدتی از طرف لشکر ۲۷ محمّد رسول الله برای انجام مأموریّت عازم لبنان شد که چهارده ماه طول کشید. با شروع جنگ تحمیلی و یورش کفّار به میهن اسلامی این بزرگ مرد دلاور داوطلبانه پا به عرصه‌های کارزار و میادین نبرد می‌گذارد. برای اوّلین بار از پادگان جی تهران عازم و مسئولیّت آر پی جی زدن در جبهه به او محول شد.

به روایت از همسر
به روایت از خانم ملوک سبزه پرور: او از طریق آشنایان به ما معرفی شد، روز خواستگاری که او را دیدم بسیار متواضع و صادقانه در همان ابتدا تمام شرایط خویش را عنوان کرد و گفت: من یک پاسدار هستم، هرلحظه امکان دارد برای جنگ به جبهه‌ها اعزام شوم و نمی‌توانم آنگونه که شایسته است در خدمت خانواده باشم و این لباسی که بر تن دارم لباس مقدّسی است که برای پاسداری از وطن به تن کرده¬ام. می¬گفت: دوست دارد مراسم خیلی ساده برگزار شود، بعضی‌ها مخالفت کردند. مراسم ساده عقدی برگزار کردیم و بعد از پایان مراسم ایشان به پادگان رفت، او را خیلی کمتر در خانه می‌دیدم و دائم در جبهه‌ها بود، شاید هر چهار ماه ده روز می‌توانستیم او را ملاقات کنیم. هرگاه به او می‌گفتیم که چرا کم درخانه حضور داری؟ می‌گفت: مسئولیّت من بسیار سنگین است، از او سوال کردم شما در جبهه چه مسئولیّتی دارید؟ می‌گفت: من راننده آمبولانس هستم و به خاطر مجروحین خیلی به من احتیاج دارند. بعد از شهادت او فهمیدیم که او فرمانده عملیات بوده است.

فرمانده خندان
برای اینکه بتواند همسر و فرزندانش را بیشتر ببیند آن‌ها را به مدت پنج ماه به شهر اهواز برد. عملیات‌ها شروع شده بود و او که خیلی نگران خانواده‌اش بود از ما خواهش کرد برای بردن همسر و فرزندانش از منطقه جنگی به او کمک کنیم، چون دیگر در آنجا امنیت نداشتند. ولی دخترم همچنان مصرانه تا آخرین لحظه با فرزندانش به امید بازگشت دامادم شهید غلامرضا کیانپور در آن شهر ماندند. هیچگاه لبخند از چهره او محو نمی‌شد، ورزیدگی و هوش سرشارش باعث شد تا در آغاز جنگ به قسمت حفاظت اطلاعات جبهه برود. اگر مسئولیّتی به ایشان محول می‌گشت و او می‌پذیرفت تمام ذهن خود را به آن متمرکز می‌کرد و هر کار و برنامه دیگری را در اولویت دوّم قرار می‌داد و تمام تلاش خود را می‌کرد تا مسئولیّتی را که بر عهده اش گرفته به بهترین شکل ممکن انجام دهد. عدم رفتن به مرخصی، شب زنده داری‌ها و استراحت‌های کوتاه جزیی از کارهایش می‌شد و تا شناسایی به خوبی انجام نمی‌گرفت. مسیر زندگی او تغییر نمی‌یافت و دوستان او را پر سود و کم هزینه می‌دانستند برای انجام کار‌هایی که نیازمند هزینه‌های سنگین بود به گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌کرد که کمترین هزینه و بیشترین سود حاصل شود. نمونه بارز آن عملیات‌های غواصی بود که وسایل و امکانات مختلفی نیاز بود و اغلب اوقات با قیمت‌های گزاف از کشور‌های بیگانه وارد می‌شد، او علاوه بر استفاده از امکاناتی که در دسترس بود بسیاری از ابزار‌ها را با خلاقیّت خود می‌ساخت و بعد از تمرین سعی می‌کرد از آن در عملیات‌ها استفاده نماید. شهید غلامرضا کیانپور معتقد بود در عملیات‌های شناسایی کمتر باید به وسایل و ابزار آلات تکیه کرد و بیشتر باید به خدا توکّل کرد و به توانمندی و قابلیت فردی تکیه کرد.
عشق به کار
او دارای روحیه خاصی بودند و جذابیتی وصف ناپذیر داشت، در برخورد با دوستان بسیار مهربان، اما هنگامی که در کار‌ها اشکال پیش می‌آمد خشم و غضب او نیز لذّت بخش بود. خشم او حب و بغض نبود بلکه عشق به کار و خدمت به مردم داشت خود را ملزم می‌داشت که تمامی موانع را از سر راه بردارد، هم رزم شهید کیانپور با بیان خاطره‌ای از زبان شهید کیانپور گفت: من از او شنیدم که درباره عبورش از اروند رود می‌گفت: پیش از شروع عملیات والفجر ۸ به همراه برادر سیف‌الهی از مسیر رود به طرف عراقی‌ها به راه افتادیم و پس از طی مسافت طولانی به منطقه ام‌الرصاص رسیدیم. کل منطقه را با سیم خاردار‌های مختلف پوشش داده بودند. به سختی و مشقّت از آن‌ها عبور کردیم، وقتی به مقرّ عراقی‌ها نزدیک شدیم همه در خواب بودند، در تاریکی شب مشغول کار شدیم که ناگهان یکی از عراقی‌ها ما را دید و بلند فریاد زد سرباز ایرانی. نگاهی به اطراف کردم و در میان گل ولای آنجا مخفی شدم. عراقی‌ها به سرعت پراکنده شدند و برای پیدا کردن من تمام منطقه را تحت نظر گرفتند. من چند بار آیه وَجَعَلنا را زمزمه کردم و گفتم خدایا مرا به شهادت برسان، ولی اسیر کفار نکن. حتی یکی از سربازان آن‌ها از روی من که در گودال گل و لای بودم عبور کرد، اما متوجّه حضور من نشد. با آرام‌تر شدن اطراف با احتیاط از جای برخواستم و در همان حال به شناسایی ادامه دادم و در نهایت بعد از یک هفته که چهل و هشت ساعت در آب‌ها از دید دشمنان مخفی بودم با اطلاعات زیادی مسافت طولانی را شنا کردم و از اروندرود به خاکریز‌های خودی برگشتم.
وقتی رزمندگان مرا دیدند با تعجّب پرسیدند: واقعاً شما چگونه برگشتید؟ ما فکر کردیم که عراقی‌ها دستگیرت کرده‌اند. باید اعتراف کنم که او در تحلیل اسناد جنگی مهارت بسزایی داشت و مواضع دشمن را کاملاً می‌شناخت و همیشه می‌گفت: دشمنان، چون ایمان محکمی ندارند بسیار ترسو هستند پس با یک حرکت رزمندگان ما از بین می‌روند. در طول مدت حضورش در واحد ده لشکر سبب دلگرمی همه بود و آن‌ها به انتخاب راهکار‌ها و شناسایی‌های او ایمان داشتند. ایمان به خدا و اخلاص در عمل آمیخته با جانش بود و در دشوارترین شرایط جنگ بر احساس ضعف و یأس نمی‌کرد. در عملیات مهران که فقط یک شب فرصت داشتند باتوسل به فاطمه زهرا (س) به قلب دشمنان زد و با شناسایی دقیق خود ضامن پیروزی عملیات شد و نام راهکار عملیاتی را راهکار فاطمه زهرا (س) گذاشت.

حماسه‌‌آفرینی در عملیات
شهید غلامرضا کیانپور در عملیات‌های بیت المقدّس، والفجر مقدماتی، والفجر یک، لبنان، بیت المقدّس، سوریه، محرم، خیبر، بدر، عاشورای سه، ایذایی، ام الرصاص، والفجر هشت، سیّدالشهدا (ع)، کربلای یک، کربلای چهار و پنج برای شناسایی شرکت داشت. او در عملیات‌هایی که حجم آتش دشمن زیاد بود هرگز قدرت تشخیص و تدبیر خود را از دست نمی‌داد و نیرو‌ها را آنچنان اداره می‌کرد و دستور می‌داد گویی که در شرایط عادی قرار دارد و حجم سنگین آتش دشمن هرگز نمی‌توانست از رهبری او بکاهد. خوش‌رویی و خوش برخوردی او با نیرو‌ها یکی از علت‌هایی بود که رزمندگان علاقه داشتند. در شناسایی او را همراهی کنند. عراقی‌ها سراسر منطقه عملیاتی کربلای پنج را با سنگر‌های بتونی دیوارچینی کرده بودند و به زمین‌ها آب انداخته بودند و پیش از این در خاکریز‌ها نیز تعداد بسیاری نیروی عراقی در آن منطقه بودند که به آن‌ها کمین‌های سیار می‌گفتند. تمام این سد‌ها حرکت رزمندگان را بسیارکند می‌کرد. منطقه‌ای را که به واحد سید الشهدا (ع) سپرده بودند منطقه بسیار پرپیچ و خمی بود که عراقی‌ها با انواع مین‌ها ده‌ها ردیف سیم خاردار، سنگر‌های بتونی و دیده بانی آنجا را به کنترل خود درآورده بودند تا جلوی پیشروی رزمندگان را بگیرند، اما در این شرایط سخت تنها گروه شناسایی توانست به خط عراقی‌ها نفوذ کند گروه شناسایی شهید غلامرضاکیانپور بود. با ورود به خاکریز عراقی‌ها با میادین مین رو به‌رو شدیم که تخریب‌چی‌ها با کمک هم آن معابر را باز کردند و درگیری شروع شد و ما وارد خاکریز‌های دشمن شدیم. تا صبح آن روز توانستیم سنگر‌های مخروطی شکل دشمن را به تصرف درآوریم.

شهادت
شهید غلامرضا کیانپور در همان اوایل درگیری با دشمن درخاکریز‌ها به شدت مجروح شد و توانست خودش را سینه‌خیز به بالای تل برساند. ساعت شش بعدازظهر که راه باز شد. شهید کیانپور را به عقب آوردیم، ولی تلاش‌های پزشکان نتیجه‌ای نداد و فرمانده اطلاعات عملیاتی کربلای پنج در نوزدهم دی‌ماه 1365، به درجه رفیع شهادت نایل شد.
یکی از رزمندگان که در این عملیات حضور داشت، می‌گوید: شهید کیانپور با لبان تشنه و ذکر امام حسین (ع) به شهادت رسید و شهادت او تأثیر زیادی در روحیه رزمندگان گذاشت و آنان را به شدت متأثّر کرد. زمانی که فرمانده لشکرده سیّد الشهدا (سردار علی فضلی) خبر شهادت شهید کیانپور را شنید، گفت: با شهادت غلامرضا کیانپور کمر لشکر شکست. پیکر مطهر او را درحصارک گلزار شهدای امامزاده محمّد(ع) کرج به خاک سپردند.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده