نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره ای از شهید
خاطره‌‌ای از شهید «منصور اسفندی»
خواهر شهید تعریف می‌کند: برای برگزاری هر چه بهتر مراسم خیلی دغدغه داشتیم. شب در عالم خواب شهید به خوابم آمد و گفت «از چه نگران هستید؟ ما تمام کارهایتان را انجام دادیم...».
کد خبر: ۵۶۶۴۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۵

خاطره‌‌ای درباره شهید «حسین ذاکری باغگلانی»
پدر شهید تعریف می‌کند: «وقتی که پشت تیربار می‌رفت امان از دشمن می‌گرفت و خاکریز دشمن را با گلوله‌های سربی به خاک و خون می‌کشید. دشمن پنداشته بود که چگونه می‌تواند این تیربارچی را از پای در آورد که...»
کد خبر: ۵۶۶۳۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۱

خاطره‌‌ای درباره شهید «احمد دیداری»
همرزم شهید تعریف می‌کند: «آری، احمد تنها در آن کانال ماند و نزدیک به 18 سال در زیر نور ماه، شب‌ها تنهای تنها به ستاره‌ها نگاه می‌کرد. فقط پلاک احمد گواهی می‌داد که او احمد دیداری است، وگرنه چند تکه استخوان نمی‌تواند احمد ما را شرح دهد.»
کد خبر: ۵۶۶۲۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

خاطره‌‌ای از شهید «عوض عامری سیاهویی»
دوست شهید تعریف می‌کند: «تمام سربازان امام که در سال 1342 در گهواره بودند جوانانی رشید شدند و جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و آماده جان فشانی در راه امام خود شدند. یکی از آن سربازان کوچک در روستای درگز به دنیا آمد.»
کد خبر: ۵۶۶۱۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۸

خاطره‌‌ای از شهید «مراد روشنی»
مادر شهید تعریف می‌کند: «در نبود پدر، کارهای خانه بر عهده او بود. وقتی مرخصی‌اش تمام می‌شد دوباره به جبهه برمی‌گشت. خبر شهادتش را یکی از همسایه‌ها آورد، با شنیدن این خبر...»
کد خبر: ۵۶۶۰۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۴

پدر شهید «عبدالله اسلامی» نقل می‌کند: «او را در آغوش کشیدم و گفتم: خدا به همراهت، حالا کجا می‌روی؟ از من جدا شد تا بگوید: مشهد. با خودم گفتم: کاش سؤالی نمی‌پرسیدم و او بیشتر در آغوشم می‌ماند!»
کد خبر: ۵۶۵۷۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۷

خاطره‌‌ای از شهید «خلیل نیک‌سیر»
همسایه و مادر دوست شهید تعریف می‌کند: «او آن طور که خواسته بود رفت، رفت به سوی دوستی که سال‌ها منتظر او بود و همیشه آرزوی او این بود که یک روز مثل پسرم محمد، شربت شهادت را بنوشد و آخر هم همینطور شد.»
کد خبر: ۵۶۵۷۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۷

خاطره‌‌ای از شهید «مسعود رهگشا»
برادر شهید تعریف می‌کند: شهید گفت «مادر اگر من شهید شدم لطفاً برای من گریه نکن چون من به خاطر خداوند به جبهه می‌روم تا از دین و اسلام عزیزمان دفاع کنم»
کد خبر: ۵۶۵۷۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۶

خاطره‌‌ای از شهید «محمدرضا ناظری گهکانی»
برادر شهید تعریف می‌کند: «خیلی انقلابی بود و این روحیه انقلابی‌اش تاثیر بسزایی در خانواده، فامیل و همسایه‌ها گذاشته بود. شور و شوق خاصی به امام (ره) داشت.»
کد خبر: ۵۶۵۶۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۵

بسیاری از شهدا و رزمندگان در لحظه تحویل سال نو و عید نوروز به اتفاق همرزمان و دوستان خود در جبهه حضور داشتند و خاطرات شیرین خودشان را ثبت نموده‌اند، به همین مناسبت خاطره شهید «غلام آرمون» از لحظه تحویل سال نو و عید نوروز 1367 که با دست خط خود به یادگار مانده است برای علاقه‌مندان منتشر می‌گردد.
کد خبر: ۵۶۵۶۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۹

خاطره‌‌ای از شهید «محمد شاکری فاریاب»
پدر شهید تعریف می‌کند: یکی از پسرهایم گفت «پس باید قرعه بزنیم تا ببینیم این دفعه نوبت برای چه کسی می‌افتد که به جبهه برود»
کد خبر: ۵۶۵۳۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۱

خاطره‌‌ای از شهید «قیدی زارعی»
برادر شهید تعریف می‌کند: «کمتر از چند دقیقه آماده رفتن شد، وصیت‌نامه‌اش را از قبل آماده کرده بود. رفت و سه سال بعد پیروزمندانه بر روی شانه‌های مردم غیور کشورش به شهرش بازگشت.»
کد خبر: ۵۶۵۲۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۲

خاطره‌‌ای از شهید «عیسی اعمی برنطین»
داماد شهید تعریف می‌کند: «مسئولین واحد تخریب آمدند و سختی‌های تخریب‌چی بودن را به ما گفتند. دوستانی که همراهمان بودن گفتند "ما نمی‌توانیم در واحد بمانیم"، ولی شهید اعمی تنها کسی بود که نظرش با دیگران مخالف بود و...»
کد خبر: ۵۶۵۱۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۱

خاطره‌‌ای از شهید «فرخ باوقار زعیمی»
پدر شهید تعریف می‌کند: «ایشان در زمان جنگ تحمیلی محصل بود و پس از اتمام تحصیلات متوسطه در یکی از دانشگاه‌های کشور قبول می‌شود ولی شهید گرانقدر جهاد در راه خدا را به دانشگاه ترجیح می‌دهند که...»
کد خبر: ۵۶۵۱۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۰

خاطره‌‌ای از شهید «چنگیز دهقانی سیاهکی»
مادر شهید تعریف می‌کند: «چنگیز در ساعت 17 برای مبارزه با قاچاق و تردد دریایی به سمت جزیره لارک حرکت کرد و حدود ساعت 23، در یک مایلی جنوب قشم به یک فروند قایق موتوری برخورد که در حال عبور غیر مجاز از مرز دریایی بود.»
کد خبر: ۵۶۵۱۲۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۰

خاطره‌‌ای از شهید «عباس عرب‌عامری»
برادر شهید تعریف می‌کند: «در مدت کوتاهی که در زادگاهش حضور داشت به اندازه شاید بیش از یک ماه کارها و برنامه‌ها را جلو می‌انداخت. وجودش واقعا مایه برکت بود...»
کد خبر: ۵۶۵۰۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۹

خاطره‌‌ای از شهید «عوض سالاری‌زاده»
همسر شهید تعریف می‌کند: «خانواده‌اش که ما باشیم را بسیار دوست داشت. همیشه ما را به کارهای خوب نصیحت و از کارهای بد نهی می‌کرد. روحیه خداجویی داشت و به ما می‌گفت نماز بخوانید و روزه بگیرید.»
کد خبر: ۵۶۵۰۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۹

خاطره‌‌ای از شهید «عباس زارعی‌کاری ‌تیابی»
خواهر شهید تعریف می‌کند: «عباس خدمتش در زمان جنگ بود و خطرات بسیاری او را تهدید می‌کرد، همه سعی کردند او را از رفتن به خدمت سربازی منصرف کنند اما عباس رفت تا ما در زمان جنگ راحت باشیم.»
کد خبر: ۵۶۴۹۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۶

خاطره‌‌ای از شهید «حسن درویشی نخل‌ابراهیمی»
برادر شهید تعریف می‌کند: «دلش به ماندن راضی نبود. می‌گفت "رفتنی باید برود" و تو یکی از این عملیات‌ها بالاخره رفت و به مُراد دلش رسید.»
کد خبر: ۵۶۴۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۶

خاطره‌‌ای از شهید «عبدالله پورفولادی»
همرزم شهید تعریف می‌کند: «شهید پورفولادی که کمک آر‌پی‌جی زن بنده بود فقط چند قدمی از من جلوتر بود. با توجه به اینکه گرد و غبار زیادی در منطقه عملیات ایجاد شده بود بنده شهید پورفولادی را ندیدم و...»
کد خبر: ۵۶۴۸۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۵