نوید شاهد - «تو بهترین بهانه بهشتی» عنوان دلنوشته ای از «رقیه درخشنده» دبیر بازنشسته و نویسنده ایلامی است که از عشق و مردانگی، از رزم و پیکار رزمندگان و شهدا می گوید.

به گزارش نوید شاهد ایلام؛ «تو بهترین بهانه بهشتی» عنوان دلنوشته ای از «رقیه درخشنده» دبیر بازنشسته و نویسنده ایلامی است که از عشق و مردانگی، از رزم و پیکار رزمندگان و شهدا می گوید وی این دلنوشته را تقدیم مخاطبان عزیز نوید شاهد کرده است.
از تو می گویم از عشق و مردانگی، از رزم و پیکارت، از لهیب وسعت ازدحام واژه ها و از سرودن غزل طربناک صبحگاهان در کوچه پس کوچه های عزیمت تو به سوی نور و حماسه. از خلق قافیه هایی به بلندای قامت خمیده مادر چشم به راهت.از آخرین آبی که پشت سرت ریختند و از قرآنی که از زیر آن گذشتی تا عطر وجودش را در شمیم فانسقه و قمقمه ات خلاصه کنی.

از اشک فرو خورده ات در فراز و نشیب جبهه ها و دوری از عزیزان، و عشقی که با هموطنانت در مرزها سهیم شدی. از تطهیر روح پاکت در گرمای سرزمین های تفدیده غرب و جنوب.

از رشادت های بی ادعای جوانمردانه ات و از گوش به فرمان بودن رهبر کبیر انقلاب در چرخش زمانه.
از دوری کوچه هایی که تو را فریاد می زنند، از سجاده پر از مهر و عطوفت عاشقانه ات ، از عشق بازیهایت با باروت و مین، از سور سات حمله های شبانه به مواضع دشمن بعثی و خلق حماسه ای دیگر.
از صبح زیبای سنگفرش باران خورده شهر و دیارت، از چفیه رنگ و رو رفته و سربندهای نارنجی و زرد و سبز یا ابوالفضل و یا زهرای تو.

از رمز نامفهوم بی سیم رنگ و رو رفته همرزمانت.از آخرین تیر ترکش خمپاره ات، از گونی های شن و ماسه و زندگی درون خاک و سنگر. از پیکار آهن و خون، از چکاچک حق و باطل در تیغ شمشیر.
از غروب جبهه ها پس از روز طاقت فرسا در دشت های جنوب و غرب، از رزم های شبانه ات که با نوای یا مهدی ادرکنی هور و هلت ها و نخلستان ها را در می نوردید و در کش و قوس خاکریزها دشمن را به رزم می طلبیدی آنگاه مهتاب وجودت را در فضای قلاویزان و چنگوله، میمک و کارون، اروند و سرپل و ذهاب ، بانه و مریوان و ... در تن و جان همرزمانت تنیده می شد.

از نوای گام های استوارت، از پوتین های خسته ات، از بهنام محمدی ها و ذوق و هنر شهید فهمیده ها، از پلاک گمنامان پرآوازه، از غواصان رشید دریاچه ماهی. از پرکشیدن شهیدان با وضوی خون در کارون تا بی نهایت جنوب و غرب. از در نوردیدن خلیج همیشه فارس که با قلبت آن را محافظت می کردی.
از نخل های سر بریده و سوخته از خوشه های طلایی گندم و شعله هایی که بر جان آنها افتاده بود.

از درختان سربلند بلوط، از پیکر زخم خورده شهرم، از دلاوری های تیز پروازان پر و بال شکسته، از گیسوان در خون شناور زنان و دختران، از گل بندی پیچیده در لابلای شاخ و برگ بوته های گل محمدی و درختان لیمو.
از گلدان های پرپر یاس و شمعدانی از میز و نیمکت های در سکوت رفته فرزندان ایران و از بی گناهی مردم رمیده از شهرم، از آونگ چادر و پتوی یخ بسته ام. از ماهها زندگی در میان برف و یخ، و له له زدن زبان های یک ماه رمضان درون کوهها و پناه گرفتن در زیر سایه بلوط مهربان شهرم که منتظر سفره رنگین افطار نبود.
و تو دلاور مرد ما را نجات دادی
تو بهترین بهانه بهشتی...

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده