معلمی شغل نیست، هنر عاشقیست / روز معلم، یاد کردن از گمنامان آشناست
نويد شاهد ايلام؛ معلمی شغل و حرفه نیست، بلکه ذوق و هنر توانمندی است معلمی در قرآن به عنوان جلوهای از قدرت لایزال الهی نخست ویژۀ ذات مقدس خداوند تبارک و تعالی است. در نخستین آیات قرآن که بر قلب مبارک پیغمبر اکرم (ص) نازل شد، به این هنر خداوند اشاره شده است.
اقرا باسم ربک الذی خلق.... نوید شاهد ايلام در آستانه سالروز شهادت معلم نمونۀ کشور مرتضی مطهری پای صحبت یکی از معلمان ایثارگر و جانباز کشور نشسته است که در ادامه میخوانیم.
آزادۀ سرافراز جانباز 45 درصد نوراله محمدی سال 1346 در شهرستان آبدانان متولد شد. وی معلم حسابداری دبیرستان هاي شهرستان آبدانان میباشد. او یکی از معلمین موفق و برتر کشور خصوصاً استان ایلام است و به دور از اغراق یکی از بهترینهای رشتۀ حسابداری است که همچون شمع میسوزد تا بتواند محفل علم و ادب را روشنا بخشد.
وی ضمن تبریک و تسلیت به مناسبت شهادت استاد مرتضی مطهری و بزرگداشت روز معلم در کمال تواضع اظهار داشت: بنده کمینۀ همۀ ایثارگران، جانبازان خصوصاً قشر معلم هستم یکی از افتخاراتم بعد از افتخار جانبازی، معلمی و خدمت به دانشآموزان مملکتم است.
شرح عاشقی
آزادۀ سرافراز درخصوص نحوۀ ورودش به جبهه گفت: در سالهای آغازین جنگ تحمیلی من دانشآموز رشتۀ تجربی بودم. با اتمام تحصیلم و شرکت در امتحان کنکور سال 1364 در قالب بسیج دانشآموزی برای دفاع از کیان کشورم، ایران همیشه سرافراز راهی جبهه شدم.
ابتدا مدتی در پادگان شهید فرجیانزاده آموزش دیدم، سپس در قالب گردان 505 محرم، گروهان2 دستۀ 2 به منطقۀ دارشلاق اعزام شدم. در آنجا نصراله حیدری (اهل موسیان) مسئول دسته بود. در اعزام دوم دوباره در قالب گردان 505 محرم، گروهان 1 با فرماندهی نورمحمد قربانی(شهید) اعزام شدم این بار فرمانده دسته محمد کرمی(شهید) بود.
اولین کنکور
محمدی گفت: من ابتدا در کنکور جهاد با نفس شرکت کردم و خدا را شکر با موفقیت آن را گذراندم سپس در کنکور رشتۀ تجربی در روستای مورت چوار شرکت کردم. ده ماه بود که در جبهه حضور داشتم که یک روز در طی یک گشت شناسایی نفوذی به خاک دشمن توسط نیروهای دشمن در چنگوله محاصره شدیم. ما هفت نفر بودیم.
آن هفت نفر
وی ادامه داد: نزدیک صبح به خط سوم عراق رسیدیم و چون هوا روشن شد فهمیدیم که دیر رسیدهایم و باید برگردیم. در حین برگشت در خط اول دشمن درگیر شدیم. از آن گروه هفت نفره پنج نفر نیروی پشتیبانی و اطلاعات عملیات بودند من و موسی کایدخورده(اهل مورموری) آنها را فراری دادیم که به اسارت دشمن در نیایند و خودمان در همان روز یعنی13 شهریورماه 1364 به اسارت دشمن درآمدیم.
تا پیش از اسارت دفعات زیادی برای شناسایی مواضع دشمن رفته بودیم اما آن روز متأسفانه دیر به خط دشمن رسیدیم و در حین برگشت دشمن ما را دید. موسی کایدخورده چون پاسدار بود پیش از آنکه اسیر شود کارت شناسایی اش را پاره کرد و خورد. آن پنج نفر را از تیررس دشمن دور کردیم دو تیر به پای چپ من برخورد کرد و مجروح شدم. خدا را شکر موسی زخمی نشد.
قساوت ژنرال عراقی
محمدی در توضیح شکنجۀ اسرا در اردوگاههای عراقی گفت: اسرای عراقی بدترین شکنجهها را در اردوگاههای عراق متحمل میشدند، در روز اول اسارتم ژنرال ماهر عبدالرشید؛ فرمانده سپاه هفتم ارتش عراق پای راست و دست چپم را هم شکست. ما لباس بسیجی به تن داشتیم. در حین بازجویی موسی خودش را نیروی بسیج و من خودم را سرباز ارتش لشکر 84 خرمآباد معرفی کردم.
47 روز در خط دوم عراق(شهر شیخسعد) در سلول انفرادی بودیم من مجروح بودم به دستور ماهرعبدالرشید آن 47 روز من را در یک دستشویی زندانی کردند. او گفته بود ما هم مسلمانیم و کسی را نمیکشیم به او آب و غذا بدهید هر چند او با این جراحت میمیرد.
اردوگاه رمادیه 2 کمپ 7
محمدی در شرح خاطرات تلخ اسارت ادامه داد: در آن دستشویی به قدری زخم من عفونت کرده بود که گاهی اوقات از شدت بوی تعفن پایم نمیتوانستم بخوابم. روزهای اول فکر میکردم در آن اطراف حیوانی مرده و این بوی تعفن از آنجا میآید اما در روزهای بعد فهمیدم که این بو مربوط به زخمهای خودم است. در کمال ناباوری بعد از 47 روز زنده ماندم و برای بازجویی به استخبارات عراق فرستاده شدم. در آن روزها عملیات قادر انجام گرفته بود. تعداد زیادی از بچههای اصفهان در طی آن عملیات اسیر شده بودند که در همان زندان بودند. سیزده روز انواع شکنجههای جسمی و روحی را تحمل کردم. تا آن روز هنوز هیچ کاری برای مداوای جراحات من نکرده بودند. بعد به اردوگاه رمادیه 2 کمپ 7 عراق منتقل شدم. در اردوگاه رمادیه به بیمارستان الرشید بغداد فرستاده شدم تا تحت درمان قرار بگیرم.
اسرای معلم
محمدی خاطرنشان کرد: در بین اسرای اردوگاه رمادیه افراد توانمند زیادی وجود داشتند که سایر اسرا را آموزش میدادند از جمله: آموزش قرآن، زبان انگلیسی، زبان فرانسه، زبان آلمانی، زبان عربی و... . ما با وجود کمبود امکانات آموزشی و بدون داشتن قلم و دفتر فقط با حفظ کردن درس سعی در ماندگاری آن در ذهن داشتیم. به دور از چشم نگهبانان عراقی بچهها تحت آموزش معلمان و اسرای باسواد در اردوگاه قرار گرفتند. من در آنجا زبان انگلیسی، عربی و ترکی را به خوبی یاد گرفتم.
اساتید بزرگی در اسارت با جان و دل در خدمت سایر اسرا بودند تا آنها را از علم خود بهرهمند کنند از جمله؛ مرتضی سلطانمحمد که به اسرا زبان انگلیسی یاد میداد، آقای نوری نیا، حاجآقا ابطحی و ... آنها دارای مدارج عالی تحصیلی بودند که در رشتههای مختلف تخصص داشتند و به بچهها درس میدادند.
رمضانالمبارک در اسارت
در طی گفت و گو با محمدی با توجه به اینکه در ماه مبارک رمضان قرار داریم گریزی زدیم به روزهای دور ماه مبارک رمضان در اسارت، ایشان در این خصوص یادآور شدند: یکی از دورههای طلایی اسرا در زندان، ماه مبارک رمضان و لیالی قدر بود. خودسازی اسرا در این ماه به اوج میرسید. من یادم نمیآید در آن ایام کسی روزه نگرفته باشد. پیش از آغاز ماه مبارک رمضان اسرا به پیشواز این ماه میرفتند. آداب روزهداری در آنجا در اوج ایثار و زیبایی رعایت میشد. بچهها غرق در معنویات بودند، حال روحانی و معنوی آنها قابل توصیف نیست. نزدیک افطار، حُبانه(کوزۀ سفالی بزرگ) را که روی یک چهارپایۀ فلزی بود پر از آب میکردیم تا برای افطار آبش خنک بماند. آن سه وعدۀ غذا را که در طول روز به ما میدادند در ظرفی نگهداری کرده و به عنوان افطار و سحری استفاده میکردیم.
وی ادامه داد: حاجآقا ابطحی، حاجآقا صوفی، حاجآقا آزادی در ماه مبارک رمضان برای اسرا کلاس قرآن برگزار میکردند و در مورد مسائل دینی و احکام بحث میکردند. مراسم روحانی شبهای احیا در اسارات هیچوقت از خاطرم محو نمیشود بچهها شب زندهداری میکردند و مراسم این شبهای عزیز را به جا میآرودند.
آزادی
آزادۀ سرافراز نوراله محمدی محمدی در تاریخ 1 شهریورماه 1369 در طی تبادل اسرا به خانه برگشت. او گفت: در طی چهارماه اول اسارت خانواده از وضعیت من خبر نداشتند، مفقودالاثر بودم تا اینکه صلیب سرخ به اردوگاه آمد و آمار ما را گرفت و من توانستم برای خانوادهام نامه بفرستم. بعداً شنیدم که پدرم با دیدن نامۀ من به خاطر علاقۀ زیادی که به من داشت متأسفانه سکته کرده و دارفانی را وداع گفته است.
کسب علم
محمدی در خصوص نحوۀ ادامه تحصیلش پس از آزادی گفت: در سال 1369 به عنوان متصدی امور دفتری و معاون اجرایی مدرسه با مدرک تحصیلی دیپلم در مدارس شهر آبدانان شروع به کار کردم.
در کنکور سال 1364 در دانشگاه قبول شده بودم اما دیگر پی آن را نگرفتم و مجدداً درس خواندم و در کنکور تجربی شرکت کردم. سال 1375 در دانشگاه ملی شیراز در رشتۀ حسابداری پذیرفته شدم. در این دانشگاه در کلاس اساتیدی چون دکتر ستایش، دکتر نوازی و ... حاضر شدم و توانستم پس از چهارسال با اخذ مدرک لیسانس برای خدمت به مردم شهرم راهی آبدانان شوم.
معلمی هنر عاشقیست
وقتی از محمدی پرسیدیم که چرا معلم شدید گفت: فقط به خاطر علاقهای که به این کار داشتم به این هنر روی آوردم. معلمی شغل نیست هنر عاشقیست. سال اول تدریسم در هنرستان دخترانۀ اندیشه بودم. به جرأت میتوانم بگویم که هیچ دانشآموزی از من خاطرۀ بد ندارد و دلیلش هم این است که من به کارم عشق میورزم و نهایت سعیام را در به کار بردن شیوههای نوین تدریس میکنم در تمام طول خدمتم سعیام بر این بوده که منصف باشم و حق هیچ دانشآموزی را پایمال نکنم و با رفتار مناسب با دانشآموزان محیطی گرم برای علماندوزی فراهم کنم.
من معلم موفقی هستم
محمدی دلیل موفقیت خودش را در این حرفه در ابتدا تلمذ در حضور اساتید برجستۀ کشور در دانشگاه شیراز میداند و میگوید: آنها بهترین مدرسان کشور بودند و من شانس و افتخار این را پیدا کردم که در حضور آنها شاگردی کنم آنها در انتقال علم خودشان به دانشجویان از بهترین شیوههای یادگیری استفاده میکردند. به همین خاطر من در محضر آنها توانستم کسب علم کنم و با دستان پر و کولهباری از علم به خانه برگردم. بعد از آن خودم هم مطالعات زیادی در حوزۀ تخصصی حسابداری داشتم به گونهای که هیچوقت دست خالی سر کلاس حاضر نمیشدم و سعی میکردم به پیروی استادانم نهایت سعیام را برای یادگیری دانشآموزان بکنم.
سال 1379 تا 1389 معلم حسابداری بودم. سال 1389 به خاطر تبعات جسمی حاصل از شکنجههای دوران اسارت، تدریس برایم سخت شد و بازنشسته شدم اما از آنجایی که به شغلم عشق میورزیدم و طاقت دوری از تختهسیاه و دانشآموزان را نداشتم در سال 1394 دوباره به کلاس درس برگشتم و حکم بازنشستگیام را ملغی کردم.
خاطرات یک معلم
وی درخصوص خاطرات دوران تدریسش میگوید: لحظه به لحظۀ کارم خاطره است. اصلاً امکان ندارد که با قشر دانشآموز باشی و خاطرۀ خوش نداشته باشی. من به تمام دانشآموزانم عشق میورزم و آنها را همانند فرزندان خودم میبینم. مسئولیتپذیری در قبال آنها را بر خود لازم و واجب میبینم چون که آیندۀ هر مملکتی را دانشآموزانش میسازند همانطوری که هشت سال جنگ تحمیلی را نوجوانان و جوانان اداره کردند از این به بعد هم با بها دادان به آنها میتوانیم مسیر پیشرفت را طی کنیم.
او از خاطرات تدریسش گفت: بین من و دانشآموزانم رابطۀ خوبی وجود دارد به همین خاطر هیچ خاطرۀ تلخی از همدیگر نداریم اما یک خاطرۀ جالب در ذهن من ماندگار شده و آن هم این بود که یک روز سرکلاس دختران، پای تخته در حال حل مسئلهای برای دانشآموزان بودم که یک دفعه یک قورباغه از وسط کلاس شروع به سرو صدا کرد و همزمان هم شروع به پیشروی به سمت تخته کرد. من مطمئن بودم که یکی از دختران آن را به کلاس آورده معمولاً بچهها از این شیطنتها میکردند و این اقتضای سنشان بود من گفتم هر کس شجاعت به خرج دهد و قورباغه را بیرون بیندازد هزارتومان به او جایزه میدهم. آن زمان ارزش پولی هزارتومان زیاد بود. از همۀ دانشآموزان فقط یک نفر اعلام آمادگی کرد او با دست پشت گردن قورباغه را گرفت و او را به بیرون از کلاس برد وقتی برگشت به او گفتم: خودت قورباغه را به کلاس آوردی و خودت هم بردی هیچ جایزهای به تو تعلق نمیگیرد.
رابطۀ خوب استاد شاگردی
وی تعریف کرد: من آداب کلاسداری را به نحو احسن در مدارس محل خدمتم پیاده کردهام معمولاً سر کلاس جذبۀ معلم بودن خودم را حفظ میکنم به همین خاطر دانشآموزان خیلی از من حرفشنوی دارند به گونهای که گاهی اوقات آن ساعت را به دلیلی در کلاس نبودهام اما دانشآموزان چنان سرگرم انجام تکلیف و درس بودهاند که مدیر و معاون مدرسه متوجه غیبت من نشدهاند. آنها بدون سر و صدا دروس را دوره میکردند. برای حل مسائل حسابداری شگردهای خاصی به دانشآموزانم ارائه میدهم این شگردها معمولاً حاصل هوش خودم هستند. دانشآموزانم در دروس حسابداری همیشه بالای نود درصد قبولی دارند و این درس چون درسی سخت است این درصد قبولی بسیار عالی است. در حال حاضر در سرابباغ تدریس میکنم.
تلخترین خاطره
محمدی در طی گفتگویش به سالهای دور اسارت بازگشت و گفت: ما روزهای سخت اسارت را به عشق امام خمینی معمار کبیر انقلاب اسلامی تحمل میکردیم. تلخترین خاطرۀ اسارتم روزی بود که خبر رحلت امام را از تلويزيون عراق در اردوگاه شنیدم. چهاردهم خرداد سال 1368 تلخترین روز زندگی اسرا بود. آن روز بچهها از شدت اندوه حرف نمیزدند برای اسرا قابل باور نبود که مرادشان را از دست داده باشند. مهر سکوت بر دهان آنها زده شده بود هیچکس دوست نداشت در این خصوص صحبت کند و این به خاطر غصه و اندوهی بود که از شنیدن این خبر بر آنها مستولی شده بود.
رفاقت با سایر اسرا
محمدی یکی از اتفاقات خوب زندگیاش را رفاقت و ارتباط صمیمی با سایر اسرا در سراسر کشور میداند وقتی از کم و کیف این ارتباط پرسیدیم خندید و گفت: در هر شهر یا روستایی حداقل یک آزاده هست که با من رفیق است آنقدر ارتباط با آنها دارم که اگر بخواهم کل کشور را بگردم به محض اینکه از گردنۀ کبیرکوه عبور کردم تا زمانی که به خانه برمیگردم نان خودم را نمیخورم و مهمان آنها هستم. چندین گروه بزرگ متشکل از آزادگان سراسر کشور در فضای مجازی داریم که از طریق این فضا با هم تبادل خاطره میکنیم و تعامل داریم و هدفمان از این کار ترویج فرهنگ ایثار و شهادت است.
معلمان دلسوز
او به عنوان یک معلم موفق و نمونه گفت: با توجه به شیوع کرونا و علماندوزی دانشآموزن از طریق سیستم مجازی، من و سایر دبیران نهایت سعیمان را در جهت تدریس بهتر به دانشآموزان میکنیم امیدوارم با پایان یافتن این ویروس منحوس دوباره مدارس دایر شود و ما در جمع گرم همکاران و دانشآموزان به خدمتمان ادامه دهیم.
شهدا معلمان حقیقی جامعه اند
وقتی از محمدی سؤال شد که از نظر شما معلم نمونه باید چه ویژگیهایی داشته باشد گفت: شهدا، جانبازان و ایثارگران معلمان حقیقی جامعه و آموزگاران درس صبر، فداکاری و ایثار هستند و امیدواریم سیره و راه شهدا مخصوصاً شهدای دانشآموز تا ابد الگوی مناسب و بیبدیلی برای نسل جوان و نوجوانان جامعه باشد.
وی با بیان اینکه شهدای دانشآموز پرچمدار ایثار، مقاومت، شهادت و رشادت هستند، افزود: شهید فهمیده، شهید علی جرایه و ... شجاعت، دلاوری و الگوی خود را از شهیدان کربلا آموختند و این شهدای نمونه یک الگوی مناسب برای جوانان و نوجوانان است اصلاً آنها با ان سن کمشان برای یک ملت معلمی کردند.
شایسته است دانش آموزان و معلمان بسیجی در راه اعتلای فرهنگ ایثار و شهادت و فرهنگ آرمانی هشت سال دفاع مقدس همت بیشتری داشته باشند و در مقابل حربههای دشمن با آگاهی و بصیرت ایستادگی و مقاومت کنند.
خداوند اولین معلم بشر
محمدی در خصوص سابقۀ معلمی بشر میگوید: خداوند طبق آیات قران مجید، خود را «معلم» می خواند و جالب این که معلم بودن خود را بعد از آفرینش پیچیده ترین و بهترین شاهکار خلقت، یعنی انسان آورده است. مقام معلم بودن خدا را بعد از آفرینش انسان قرار داد. از این رو، می توان گفت که هنر شگفت معلمی از آن خداوند عالم است.
گمنامان آشنا
از نظر محمدی روز معلم، روز بزرگداشت عشق و ایثار است. تجلیل از کسانی که علم را جرعه جرعه در جان ها جاری می کردند. خود لحظه لحظه می سوختند و با دانش خویش، جامعه را می ساختند و فردایی باشکوه را نوید می دادند.
وی گفت: امروز، روز بزرگداشت کسانی است که الف قدّشان، در راه تعلیم خوبی ها خمیده شد. روز پاسداشت عزیزانی است که در سنگر علم و دانش، سربازانی با اخلاص و دانشمند تربیت کردند. امروز، روز یاد کردن از گمنامان آشناست؛ آنان که دفترهای خاطرات از عطر یادشان آکنده است.
الفبای عشق
وی در خصوص ارزش مقام معلمی خاطرنشان کرد: خداوند متعال نسبت به شأن و مقام عالم و متعلم عنایت خاصی مبذول داشته و آنان را بر سایر طبقات ممتاز ساخته است. معلم می سوزد ولی نمی سوزاند، هدایت می کند و گمراه نمی سازد، آتش درونش سرد است و سلام و دود او همچون عود و رایحه اش جهانگیر. معلم چراغ هدایت و کشتی نجات است. معلم راهنمای خوبی ها و نیکی ها و هدایتگر و بیدار کننده است.
حرف آخر
جانباز سرافراز ایثارگر معلم در خاتمه سخنانش تأکید کرد: همان گونه که معلمی شغل انبیاست و امت سرگردان را از وادی جهل و ضلالت به سر منزل هدایت و سعادت و از دریای پرتلاطم فساد و انحراف به ساحل امیدبخش نجات و نیکبختی می رساند. سرنوشت جوامع بشری مرهون سعی و تلاش آموزگاران و معلمان است. واژه معلم جزء واژه های مقدس است. در جامعه ما، که اساس در تعلیم و تزکیه و تربیت قشرهای گوناگون است، معلم مقام ویژه ای دارد. پس به همکارانم میگویم برای این مقام ویژه بسوزید و آیندۀ مملکت را بسازید.