مدافعان حرم، عاشقان مکتب سردار سلیمانی هستند
نويد شاهد ايلام؛ مدافعان حرم، رهپویان حقیقی همرزمانشان در جنگ تحمیلی هستند كه برای حفظ آرمانشان به مصاف دشمنان اسلام رفتند تا ریشه انحراف و افراطیگری را بخشكانند.
ضرورت ثبت و حفظ ارزش های دفاع مقدس به منظور جاودانگی آنها در تاریخ و برای آیندگان اهمیت ویژه ای دارد. قافله کربلا در طول تاریخ درگذر است و هر روز به مناسبت و شکل خاصی ظهور میکند؛ «کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا و کل شهر محرم»، دیگر یک شعار و افسانه نیست. طی سالهای اخیر حوادثی پیرامون ما رخ دادند که شبیه وقایع کربلای سال 61 قمری هستند؛ باز هم جریانهایی شکل گرفتند که ظاهر و باطنشان یادآور شمر و یزید و ابن زیاد است و باز هم مردانی با شعارهای عاشورایی، در مقابل آنها ایستادند. اگر قافلۀ کربلا بر جریدۀ تاریخ ثبت شده است، به خاطر جانفشانیها و هوشمندی اسوهای چون زینب کبری(س) بود که نگذاشت فریاد عاشوراییان در خروش یزیدیان خاموش شود.
مدافعان حرم به عنوان دافعان شر داعش و امثالش، وظیفهای اسلامی، ملی و انسانی را انجام میدهند؛ به همین خاطر همه فعالان فرهنگی، رسالت تازهای بر دوش دارند که همان ثبت واقعی و بیپیرایۀ ازخودگذشتگی این طلایهداران است. نوید شاهد ايلام در این خصوص به سراغ مدافع حرم، جانباز؛ علی چشفر رفته است که متن مصاحبه با وي را در ذیل میخوانیم.
من یک جانبازم
جانباز سرافراز هشت سال دفاع مقدس در معرفی خود گفت. من علی چشفر متولد 1348 اهل و ساکن شهرستان آبدانان هستم. افتخار این را دارم که در نبرد علیه دشمن بعثی به مقام جانبازی نائل آمدم. دیپلم ادبیات دارم و در مردادماه سال 1382 از لشکر 11 امیرالمؤمنین(ع) بازنشسته شدم.
شرح ورود به جبهه
این عزیز آبدانانی در شرح ورودش به جبهه گفت: در تاریخ 2 آذرماه 1363 در قالب نیروهای بسیجی داوطلب و طرح لبیک براساس نیاز جبهه و دفاع از مملکت به پادگان شهید فرجیانزاده رفتم. البته رفتنم به این راحتی نبود چون که به خاطر سن کمم ثبتنامم نمیکردند. شوق رفتن به جبهه و جهاد در راه خدا و وطن باعث شد ترفندی برای رفتن به جبهه بیندیشم آن هم اینکه: تعدادی از دوستانم که سنشان از من بیشتر بود به یکی از پادگانهای خرمآباد رفته، دورۀ آموزش نظامی را گذرانده و به آنها برگۀ پایان دوره داده بودند. در آن سالها آقای نصراللهی تنها عکاس آبدانان بود. من برگۀ پایان دورۀ دوستانم را برای او بردم و او هم توانست برای من برگه درست کند. سپاه طبق همان برگه به عنوان نیروی آموزش دیده من را ثبتنام کرد.
پادگان شهید فرجیانزاده معبر ورود به جبهه
وی ادامه داد: مسئولین ثبتنام و اعزام در پادگان شهید فرجیانزاده با دیدن آن برگه مرا ثبت نام کردند و در واقع این پادگان معبری برای ورود من به جبهۀ چنگوله شد. چون زندگی عشایری داشتیم کار با سلاح را تا حدودی بلد بودم علاوه بر آن چون آبدانان در عقبۀ جنگ بود و اعزام نیرو داشت، من از سربازان آنجا طرز باز و بسته کردن سلاح کلاشینکف و امیک را یاد گرفته بودم. زمان اعزام به چنگوله از بچههای آبدانان عیسی جابری، یداله شیرکول (بعداً در جنوب به شهادت رسید)، علیهمت پیرانی و .... همراهم بودند.
خدمت در خط پدافندی
چشفر درخصوص خدمت در خطوط پدافندی جبهه گفت: از پادگان شهید فرجیانزاده به روستای مخروبۀ چنگولۀ قدیم وارد شدیم و در گردان 504 ابوذر شروع به خدمت کردم. آقای نظر آسا(جانباز هفتاد درصد) فرمانده گروهان، گودرز فتاحی هم مسئول دستهای بود که من در آن بودم. من نیروی پدافند بودم. بعد از گردان 504 گردانی به نام گردان شهید محلاتی تأسیس شد تا اوایل سال 1365 تیپ امیرالمؤمنین(ع) پدافند منطقه را بر عهده داشت. از این سال به بعد از جمله در عملیات کربلای 1 به عنوان گردانهای آفندی در عملیاتهای برون استانی همچون کردستان و جنوب هم شرکت میکرد. من در قالب این گردان در عملیات کربلای 1 هم شرکت داشتم.
وی ادامه داد: در عملیات والفجر 9 در ارتفاعات گردهرش کردستان حضور داشتم. محمد کرمی(شهيد) در گردان 505 محرم حضور داشت. در ارتفاعات گردهرش ما با حجم سنگینی از آتش دشمن مواجه بودیم به همین خاطر تعدادی از بهترین همرزمانم را از دست دادم.
حضور در جبهۀ جنوب
حاج آقا چشفر از ورودش به جبهۀ جنوب در سالهای جنگ میگوید: در اواخر سال 1364 گروهان ویژه تشکیل شد. علی رشیدی فرمانده، حسین(غضبان) قادری جانشین او و مرتضی سادهمیری(شهيد) فرماندۀ یکی از دستههای این گردان بود. من در دیماه 1365به همراه این گردان به جنوب رفتم تا در عملیات کربلای 4 شرکت کنم اما چون عملیات لو رفته بود وارد عمل نشدیم وقتی که برگشتیم ایلام این گروهان به گردان امام حسین(ع) تبدیل شد با سازمان وسیعتر. اکثر نیروهای این گردان بچههای آبدانان، دهلران و درهشهر بودند. پس از اینکه علی رشیدی در میدان مین پایش قطع شد حسین قادری به جایش فرمانده این گردان شد. یک مدتی هم حمید الماسی فرماندهی این گردان را برعهده داشت.
سایر فعالیتها
وی تعریف کرد: در طی چند سالی که در جبهه بودم سمتهایی چون معاون گروهان، فرمانده دسته و... داشتهام. در عملیات والفجر 10 در اسفندماه سال 1366 نیز حضور داشتم. آخرین عملیاتی که در آن حضور داشتم عملیات چلچراغ بود در مردادماه 1367 با هدف آزادسازی مهران. در کربلای 1 در ارتفاعات قلاویزان در گردان شهید محلاتی با فرماندهی دوستعلی آذوغ پدافند ارتفاعات قلاویزان را برعهده گرفتیم. در اوایل سال 1365 به عنوان پاسدار افتخاری پذیرفته شدم و جهت آموزش دورۀ پاسداری به پادگان شهید محمد منتظری کرمانشاه اعزام شدم در آنجا سه ماه به عنوان فرمانده گروهان آموزش دیدم. در اواخر سال 1368 مدتی به عنوان مربی به پادگان مالک اشتر تبریز که زیر نظر سپاه بود فرستاده شدم.
شرح مجروحیت
وقتی دربارۀ نحوۀ مجروحیتش پرسیدیم گفت: در طی جنگ تحمیلی دو بار مجروح شدم. جانباز 25 درصد هستم. بار اول در شاخ شمیران علاوه بر مجروحیت در ناحیۀ سر، شیمیایی هم شدم. بار دوم در یک عملیات برون مرزی(عملیات انتفاضه) در خاک عراق مجروح شدم. در آن عملیات مرتضی سادهمیری شهید و نعمتاله جابری مفقودالاثر شد.
مدافع حرم
در ادامۀ صحبت با جانباز دفاع مقدس به موضوع مدافعان حرم رسیدیم او از انگیزهاش برای رفتن به سوریه گفت: ما از طریق رسانههای سراسر دنیا باخبر شدیم که یک گروهک به نام داعش از شام و عراق به برادران مسلمانمان حمله کرده و به طرز وحشیانهای کشت و کشتار راه انداخته است و به هیچکس و هیچ چیز رحم نمیکند آنها اماکن متبرکه و حرمها را تخریب میکردند و هدفشان نابودی شیعیان بود. در همان روزها آرزویم این بود که یک روز بتوانم رودررو با آنها مبارزه کنم. من از طریق سپاه امیرالمؤمنین(ع) استان ایلام برای این امر ثبتنام کردم. برای پذیرش و اعزام نیرو به سوریه شرایط بسیار سختی داشتند از جمله اینکه آنها گفتند ما اجازه نداریم جانبازان را برای این کار بفرستیم. من به مراکز زیادی برای ثبتنام مراجعه کردم، بالاخره توفیقی حاصل شد و قرار شد که یک یگان از ایلام به سوریه اعزام شوند.
پناهندۀ حرم
علی چشفر برای اعزام به سوریه خیلی تلاش کرده است او تعریف کرد: من با تلاش بسیار موفق شدم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) ثبتنام کنم. در سال 1395 ابتدا در ایلام به مدت بیست روز آموزش دیدیم. جنگ در بیرون از مرزها مخصوصاً جنگ شهری، تکنیک و تاکتیک خاص خودش را دارد به همین منظور ما در ایران به طور ویژه تحت آموزشهای خاص نظامی قرار گرفتیم و آمادگی جسمانی خودمان را بالا بردیم. علاوه بر دورۀ فشردۀ بیست روزه در ایلام، ده روز هم در پادگان لوشان آموزش دیدیم. در این مدت با فنون چریکی و جنگ شهری و انواع و اقسام سلاح آشنا شدیم. ما خودمان را برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) آماده میکردیم هرچند من معتقدم ما بیشتر پناهندۀ حرم بودیم نه مدافع حرم.
اجازه نمیدهیم دوباره زینب(س) را به اسیری ببرند
وی اذعان داشت: ما معتقد بودیم که نباید اجازه بدهیم دوباره حضرت زینب(س) به اسارت یزیدیان دربیاید. حضرت زینب(س) یک بار در کربلا به اسارت برده شده بود این بار هم داعش در مورد حرمش همین کار را میخواست بکند. مدافعان حرم غیرت خود را در هشت سال جنگ تحمیلی نشان داده بودند ما در طول دفاع مقدس هم هدفمان باز کردن راه کربلا و ادامه دادن راه امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) بود به همین خاطر میخواستیم دفاع مقدس دیگری در سوریه رقم بزنیم و حرامیان را از حریم امن امامان و معصومین دور کنیم. زمانی که ما به سوریه رسیدیم نزدیک به هشتاد درصد این سرزمین به اشغال داعش درآمده بود.
رزمندگان اسلام؛ الگویی برای مدافعان حرم
چشفر همچنین در خصوص الگوپذیری مدافعان حرم از رزمندگان جنگ تحمیلی خاطرنشان کرد: بدون شک مدافعان حرم از رزمندگان دفاع مقدس الگو گرفتهاند؛ چون رزمندگان جنگ تحمیلی در شرایطی انقلابی و با روحیهای که آن دوران در کل جامعه جریان داشت به جبهه میرفتند. اما اینکه جوانانی شور و حال اول انقلاب و دوران دفاع مقدس را ندیده و در شرایط امروز به این نتیجه میرسند که از همه چیز خود بگذرند و به میدان نبرد بروند، یک امر شگفتانگیز است. به همین دلیل هم باید عظمت کار آنها به مردم شناسانده شود.
شجاعت رزمندگان ایرانی در سوریه
چشفر معتقد است: رزمندگان ایرانی همانند هشت سال جنگ تحمیلی در مناطق اشغالی داعش شجاعانه جنگیدند. جنگ داعش از خیابانی که کاخ بشار اسد در آن بود آغاز شده بود ولی با دستور مقام معظم رهبری مبنی بر دفاع از حرم حضرت زینب(س) و با فرماندهی مدبرانۀ سردار سلیمانی داعش سرنگون شد. داعشی که تمام دنیا از آن میترسیدند و بسیاری از کشورها جرأت رویارویی با آن را نداشتند. رزمندگان ایرانی داوطلب و خودجوش به جنگ هشت هزار نیروی داعشی که فرماندهیشان با ابوعمر الشیشانی(چچنی) بود رفتند. الشیشانی یکی از بیرحم ترین و خشن ترین افراد داعش بود که قرار بود در یک منطقهای از سوریه عملیات وسیعی انجام دهد ولی وقتی متوجه شد که نیروهای زیادی از ایران برای مقابله با او آمدهاند از آن حمله صرفنظر کرد. او گفته بود: من به هیچ عنوان به مصاف نیروهای ایرانی نمیروم؛ چون که سربازان ایرانی یک سربندی با نام امامانشان بر سر میبندند و تا آخرین لحظۀ عمرشان میجنگند و تا نکشند یا کشته نشوند دست از مقاومت نمیکشند.
اعتماد و اعتقاد مردم سوریه به رزمندگان ایرانی ستودنی بود. آنها با وجود رزمندگان ما به نابودی داعش و بازگشت روزهای آرام ایمان داشتند و حتی به ما بیشتر اعتقاد داشتند تا ارتش خودشان.
وداع با خانواده
چشفر در ادامه به ترس و دغدغۀ خانوادۀ مدافعان حرم اشاره کرد و گفت: به خاطر رعب و وحشتی که داعش در دنیا و در بین خانوادهها به وجود آورده بود خانوادۀ من هم مانند سایر خانوادهها میترسیدند و راضی به رفتن من نبودند. من به همسرم نگفتم که با چه هدفی در آن دورۀ آموزشی شرکت کردهام. به آنها گفتم از طرف سپاه مأموریت دارم. با پایان دورۀ آموزشی به فرودگاه رفتیم تا سوار بر هواپیما به دمشق برویم قبل از اینکه گوشیها را خاموش کنیم به همسرم زنگ زدم و از او حلالیت گرفتم او هم بنده را حلال کرد و از من خواستند نایبالزیارۀ ایشان باشم. به خاطر مسائل امنیتی معمولاً نیروهای اعزامی را با هواپیماهای نظامی اعزام نمیکردند بلکه برای این کار از هواپیماهای مسافربری و باربری استفاده میکردند و مدافعان حرم در پوشش مسافران معمولی اعزام میشدند. چندین ساعت قبل و بعد از پرواز گوشیها خاموش بودند. با ورود به دمشق 48 ساعت قرنطینه شدیم.
در دمشق به قرارگاه رفتیم. بچهها بین گروهانهای مختلف تقسیم شدند به هر رزمنده ساز و برگ مخصوص داده شد. در یک مقطع مدافعین حرم فقط ایرانی بودند بعداً به ترتیب فاطمیون و زینبیون به وجود آمدند و آنها با نیروهای ایرانی همسو و همرزم شدند و بعد از آن فرماندهی تمام نیروها به دست ایرانیها افتاد.
سردار سلیمانی
مدافعان حرم عاشقان مکتب سردار سلیمانی هستند کمتر کسی از آنها در خلال صحبتش دم از این سردار شجاع نمیزند، چشفر نیز در این خصوص تعریف کرد: من سردار را از زمان جنگ تحمیلی میشناختم، نام و نشان او در همان زمان باعث افتخار هر رزمنده بود و در همان سالها هم در میان فرماندهان خاورمیانه صاحب نام بود. حاج قاسم در طول هشت سال جنگ تحمیلی یکی از فرماندهان موفق بود. یکی از فرماندهانی بود که هیچوقت جلوی هیچکس سر خم نکرد ولی بارها و بارها افراد عالیرتبۀ کشورهای مختلف به پیشوازش در فرودگاه میرفتند و با او همکلام میشدند و با افتخار او را برای نیروهایشان مثال میزدند. من علاوه بر سوریه مدتی هم در عراق بودم.
عاشقان حاج قاسم
وی اذعان داشت: سردار سلیمانی در میان مردم عراق و سوریه جایگاه ویژهای داشت و دارد همان زمان هم هیچ مکان و خانهای خالی از عکس سردار سلیمانی نبود آنها به سردار اعتقاد داشتند و میدانستند که تنها فرماندهای چون حاج قاسم میتواند از پس داعش بربیاید. آنها میگفتند ابتدا کسی به نام امام علی خامنهای منجی آنان است، سپس سردار سلیمانی با دستور امام علی خامنهای و با کمک نیروهایش حتماً آنها را از شر داعش نجات میدهد. ما خودمان به چشم خودمان میدیدیم هر موقع پشتیبانی از یک شهر یا یک مقر به ما سپرده میشود مردم آنجا آرام بودند و خیالشان راحت بود که گزندی به آنها نمیرسد آنها اگر مشکلی برایشان پیش میآمد به ارتش خودشان پناه نمیبردند بلکه به سمت ما میآمدند و این نشان از اعتماد آنها به سردار سلیمانی و نیروهایش داشت.
دیدار با سردار سلیمانی
وی افزود: یکی از افتخارات زندگیام این است که دو بار موفق شدم سیمای نورانی حاجقاسم را از نزدیک ببینم. در عملیات کربلای 4 حسین قادری کنار منطقهای به نام کانال ماهی به من گفت این قاسم سلیمانی فرمانده لشکر است. حاج قاسم یک دست لباس خاکی که گل و لای منطقه به آن چسبیده بود به تن داشت و شاید اگر حسین به من نمیگفت این فرمانده لشکر است باور نمیکردم. او سوار بر موتورسیکلت آمد سپس سوار یک قایق شد و برای انجام مأموریتی رفت. از همان روزها آرزو داشتم یک بار دیگر او را از نزدیک ببینم تا اینکه بعد از جنگ تحمیلی در کرمانشاه در طی برنامهای با عنوان تجلیل از پاسداران نمونه ایشان را دیدم و برای ما سخنرانی کرد.
هشتاد و دو روز عاشقی
علی در خصوص مدت مبارزهاش در سوریه و عراق گفت: تمام مدافعان حرم به عشق اهل بیت پیامبر(ص) به جنگ داعش رفتند من نیز قطرهای از دریای بیمثال آنها بودم. من نزدیک به هشتاد و دو روز در سوریه و عراق عاشقانه به دفاع از مردم بیگناه پرداختم. اعزامها سه ماهه بودند بیشتر از آن اجازۀ ماندن نمیدادند مگر اینکه کسی بعد از بازگشت دوباره با طی کردن مراحلی اعزام میشد. در جنگهای نامنظم و شهری هیچ چیزی قابل پیشبینی نبود اینکه در کجا درگیر میشوی و چه اتفاقی میافتد هم خیلی مشخص نبود. داعش هم هر لحظه حمله میکرد، از هیچ جنایتی فروگذار نبودند. همۀ ما هر لحظه آمادگی شهادت را داشتیم ولی دوست داشتیم پیش از شهادت سرنگونی این قوم ظالم از خدا بیخبر را ببینیم و از آنجایی که ظلم هیچوقت پایدار نیست با کمک خداوند متعال و همت سردار سلیمانی ریشۀ ظلم خشکیده شد.
داعش که بود؟!
چشفر میگوید: شاید برای جوانان و نوجوانان ما این سؤال پیش بیاید که اصلاً داعش چه طور به وجود آمد یا مؤسس و پشتیبانانش چه کسانی بودند. طبق اسناد و قرائن چندین کشور که پادگانهای آموزشی و تخصصی داشتند ظرفیتهای خودشان را در اختیار داعش گذاشتند. کشورهایی که خودشان دم از حقوق بشر میزنند پشتیبان داعش بودند. طبق اسناد و شواهد آنها برای داعش بستههای غذایی میفرستادند که تا چندین هفته فاسد نمیشد و از بین نمیرفت. به راستی سازندۀ آن بسته های غذایی که بود.
اگر ما ایرانیها با کمک سایر نیروها سوریه را نجات نمیدادیم و دست داعش را از عراق کوتاه نمیکردیم داعش تا ایران هم میآمد همانطوری که تعداد اندکی از آنها در تهران و خوزستان با بمبگذاریها و حملاتشان در مدت کوتاهی آشوب و هرج و مرج پیش آوردند.
دفاع از حرم دفاع از مرزهاست
وی ادامه داد: عدهای میگویند که ایران چرا باید در سوریه و عراق هزینه نظامی کند؟! باید بگویم ایران محور مقاومت با داعش و سایر گروهکهای ضداسلامی است ما در دراز مدت به آرامش مردم خودمان هم فکر میکنیم اگر ما جلوی دشمن را در پشت مرزهای خود نگیریم قطعاً دشمن به داخل کشور پیشروی میکند. در شمال کردستان داعش تا 25 کیلومتری مرز ما آمد. در عراق هم این مشکل پیش آمد دشمن پشت گوش ما بود، وظیفه بود که برای مقابله با آنها هزینه کنیم. ما از مال و جان خود برای امنیت مرزهایمان میگذریم.
رمضان در جبهه
در طی مصاحبه با جانباز مدافع حرم به مناسبت این ایام مبارک، بحث به ماه رمضان و روزهداری کشید وی در توضیح این مسأله گفت: ایامی که در سوریه و عراق بودم با ماه رمضان مصادف نشد؛ ولی در دوران دفاع مقدس در ماه رمضان بارها در جبهه بودم. در دوران دفاع مقدس ماه مبارک رمضان جایگاه ویژهای در بین رزمندگان برخوردار بود. ما در گرمای پنجاه درجۀ مهران و خوزستان در خطوط پدافندی روزه میگرفتیم. چرا خطوط پدافندی؟! چون در خطوط پدافندی ما تا مدتها ثابت بودیم و میتوانستیم با کسب تکلیف از فرماندهان روزه بگیریم. کسب تکلیف هم به خاطر این بود که میپرسیدیم آیا قرار است در آن ماه یا آن روزها جابهجا شویم یا نه. چون اگر قرار بود جا به جا شویم نماز شکسته میشد و نمیتوانستیم روزه بگیریم. اغلب رزمندگان به دلیل اینکه در حکم مسافر یا کثیرالسفر به حساب میآمدند بر اساس نظر مرجع تقلید نیازی به روزه داری نداشتند ولی حرمت روزهداری و ماه مبارک رمضان را نگه میداشتند.
حرف آخر
چشفر در طی آخرین سخنانش گفت: من اهل سفارش و نصیحت نیستم اما اجازۀ وصیت دارم. وصیت من و سایر مدافعان به مردم ایران این است که در قبال مملکتی که هر وجب از زمینش با اهدای خون چندین شهید نگهداری شده است مسئولند. مردم باید بدانند که تنها در سایۀ ولایت است که میتوانند بر مشکلات فائق آیند. ما باید علاوه با پیاده کردن سیرۀ شهدا در زندگی خودمان، فرزندانمان را نیز با سبک زندگی آنها آشنا کنیم چرا که این جوانان و نوجوانان هستند که بعد از ما ادامه دهندۀ راه شهدا هستند و مدافعان اصلی مملکت و حرم هستند. رهبران دینی، سردمداران حکومت اسلامی هستند اگر از آنها جلوتر برویم به هلاکت میرسیم و اگر هم جا بمانیم به رستگاری نمیرسیم پس دوشادوش رهبران و ولایت فقیه تلاش کنیم و گوش به فرمان آنان باشیم تا مثل همیشه کشوری سرافراز داشته باشیم کشوری که از هر لحاظ حرف اول را در دنیا بزند.