خاطرهای از شهید «محمد رونما جغین»
برادر شهید تعریف میکند: برادرم آمد پیش من و گفت: «برادر میخواهم به جبهه بروم، تو مواظب مادر باش، اگر من شهید شوم افتخارش برای همه است و اگر...»
کد خبر: ۵۶۰۱۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۸
خاطرهای از شهید «حسن قاسمینژاد رایینی»
همسر شهید تعریف میکند: «سال قبل از شهادتش زمان سال تحویل، خیلی به من اصرار کرد که سال تحویل امسال را در بهشت زهرا بر سر قبر برادر شهیدش عوض باشیم. اولش من مخالفت کردم تا اینکه...»
کد خبر: ۵۶۰۱۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۷
خاطرهای از شهید «محمد عوضزاده»
مادر شهید تعریف میکند: «هر ماه محفل انس با قرآن برگزار میکرد و هفتهای یک بار جلسه کلاس قرآن میگذاشت و به همه تاکید میکرد زندگیتان را قرآنی کنید...»
کد خبر: ۵۶۰۰۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۷
خاطرهای از شهید «جمشید کمالپور»
همسر شهید تعریف میکند: «دلم همیشه شورش را میزد، هر وقت از خانه بیرون میرفت تا وقتی که برمیگشت دلم هزار راه میرفت، انگار دلشوره و اضطراب جزئی از من شده بود...»
کد خبر: ۵۶۰۰۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۶
خاطرهای از شهید «غلام خانکنژاد»
پسر عمه شهید تعریف میکند: «شهید مداح اهل بیت بود، در مراسمات حضور فعالی داشت و مداحی میکرد. صدای شیرین و دلنشینی داشت و...»
کد خبر: ۵۶۰۰۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۶
خاطرهای از شهید «هدایتالله حاجیزاده رودخانه»
مادر شهید تعریف میکند: «شهید گفت«مادر دعا کن که نه مجروح و نه اسیر شوم، فقط دعا کن شهید شوم.»»
کد خبر: ۵۵۹۹۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۵
خاطرهای از شهید «مراد خانهرز»
همسر شهید تعریف میکند: زمانی که میخواست به ماموریت برود به من نگاه کرد و گفت: «بعد از اینکه تو زایمان کردی من به جبهه میروم و در برابر دشمن ایستادگی میکنم.»
کد خبر: ۵۵۹۸۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۱
خاطرهای از شهید «محمد ملاح کنگی»
همسر شهید تعریف میکند: «گفتم «رضا، رضا» از دیدن ما در آنجا تعجب کرد و من فوراً از او پرسیدم «محمد کجاست؟» رضا گفت «شما اینجا در منطقه چه کار میکنید؟ منطقه جنگی است نباید میآمدی»»
کد خبر: ۵۵۹۸۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۱
خاطرهای از شهید «منصور حیدراصل»
فرزند شهید تعریف میکند: «مادرم برایم تعریف میکرد که در خواب، پدرم را ملاقات میکند و پدرم به مادرم گفته بود «من در طول مراسم با شما خواهم بود و از همه چیز باخبرم و حتی به شما در پذیرایی مراسم کمک میکنم...»»
کد خبر: ۵۵۹۷۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۸
خاطرهای از شهید «غلام ترکیزاده»
مادر شهید تعریف میکند: «در یکی از شبها خواب دیدم که همان بانوی قد خمیده و همان دخترها پیش من آمدند و گفتند مادرجان ناراحت نباش و من در جواب گفتم ناراحت نیستم بلکه افتخار میکنم که غلام من برای خدا برود.»
کد خبر: ۵۵۹۴۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۲
خاطرهای از شهید «حسن رستمی»
پسر عمه و همرزم شهید تعریف میکند: «شهید جزء افرادی بود که همیشه در جبهه برای هر کاری داوطلب میشد و خودم شاهد بودم که هر وقت فرمانده دستور میداد که چه کسی حاضر است برای گشت شناسایی یا کانال زدن برود، شهید همیشه پیش قدم میشد و ...»
کد خبر: ۵۵۹۴۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۱
خاطرهای از شهید «اسحاق ذاکری»
همسر شهید تعریف میکند: «جنازه شهید پیدا نشد و این بیشتر ناراحتم میکند ولی وقتی یاد بینشانی و خاموشی قبر بیبی دو عالم میافتم، قلبم آرام میگیرد...»
کد خبر: ۵۵۹۳۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۰
خاطرهای از شهید «محمد حسینزاده»
همسر شهید تعریف میکند: «عاشق شهادت بود و همیشه میگفت «دلم میخواهد شهید شوم»، من حرفهایش را جدی نمیگرفتم و ...»
کد خبر: ۵۵۹۳۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۰
خاطرهای از شهید «کرامت آسوری رودخانهبر»
پدر شهید تعریف میکند: «او با تمام سن و سال کمی که داشت جلوی ظلم و زور میایستاد و به هیچ کس اجازه زورگویی نمیداد ...»
کد خبر: ۵۵۹۲۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۶
خاطرهای از شهید «کرامت آسوری رودخانهبر»
برادر شهید تعریف میکند: «همرزم شهید گفت «همگی از خاطرات جبهه برای هم تعریف میکردیم که در این میان گویی برای او روشن شده بود که شهید میشود ...»»
کد خبر: ۵۵۹۲۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۵
خاطرهای از شهید «حسین صادقی بهمنی»
همسر شهید تعریف میکند: «با من و فرزندانش در شب شام غریبان که برای اجرای مراسم ویژه این شب میرفتیم که در نزدیکی سه راه دلگشا ناگهان دیدم از زمین و آسمان گلوله میبارد ...»
کد خبر: ۵۵۹۱۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۴
خاطرهای از شهید «حاجعلی غلامحسینی»
فرزند شهید تعریف میکند: «مبتلا به مشکل حنجره بود و به مدت چندین ماه نمیتوانست با کسی ارتباط برقرار کند و دکتر در بهبودی ایشان دچار مشکل شده بود. شهید در خواب...»
کد خبر: ۵۵۸۹۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۸
خاطرهای از شهید «رضا مرادنسب»
فرزند شهید تعریف میکند: «هنوز گرمای پر مهرش را بر سرم حس میکنم، ولی قهرمان دوران کودکی من با همه قهرمانان جهان فرق میکرد.»
کد خبر: ۵۵۸۹۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۷
خاطرهای از شهید «سیاه دهقانآزاد»
پدر شهید تعریف میکند: «بار خود را برای تمام کردن سربازی بست و رفت. در آن جا بود که تصمیم خود را برای رفتن به جبهه، نهایی کرد و با فرستادن نامهای به همسرش ما را از تصمیمش با خبر ساخت.»
کد خبر: ۵۵۸۸۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۶
خاطرهای از شهید «مازیار صابری فارغانی»
مادر شهید تعریف میکند: «پسری دلسوز و مهربان بود. به تمام مردم محلهمان کمک میکرد، بخاطر همین گاهی وقتها از بس کمکهایش زیاد بود از سوی خانواده مورد سرزنش قرار میگرفت.»
کد خبر: ۵۵۸۸۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۲