خاطرهای از شهید «غلام نجفی»
مادر شهید تعریف میکند: «وقتی بیدار شدم صدای پای او را از پشت پنجره میشنیدم که میرفت. از پنجره نگاه کردم ولی کسی را ندیدم. وقتی که به خودم آمدم فهمیدم که هیچ احساس ناراحتی و دردی در گلویم ندارم و انگار مریض نیستم.»
کد خبر: ۵۵۸۵۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۳
خاطرهای از شهید «علی زیبارو»
فرزند شهید تعریف میکند: «پدرم گفت خون ما رنگینتر از خون نازدانههای اباعبدالله(ع) نیست و ما باید بمانیم تا به دشمنان ثابت کنیم ما مدافع انقلاب و اسلام هستیم.»
کد خبر: ۵۵۸۴۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۸
خاطرهای از شهید «حسین غریبزاده»
خواهر شهید تعریف میکند: «پدر شهید گفت «نه پسرم، این حرف را نزن، برو خدا به همراهت باشد، من تو را اولش به خدا و بعدش به خودت میسپارم، مواضب خودت باش»، وقتی میرفت انگار تمام دنیا را به او داده بودند.»
کد خبر: ۵۵۸۴۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۸
خاطرهای از شهید «محمد زمانی»
پدر شهید تعریف میکند: «شهید قلبی مهربان، شجاع و بیباک داشت، به نقل همسنگران و همرزمانش، او مرد جنگ و فن بود.»
کد خبر: ۵۵۸۳۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۷
خاطرهای از شهید «حسین سالاری»
همرزم شهید تعریف میکند: «یک روز پشت سنگر در یک منطقه باز ایستاده بودیم که شهید به من گفت «تو چایی درست کن و من میروم نماز بخوانم»، همان لحظه یک خمپاره وسط منطقهای که ایستاده بودیم افتاد.»
کد خبر: ۵۵۸۳۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۶
خاطرهای از شهید «خلیل بارانیزاده»
پدر شهید تعریف میکند: «خیلی خوشحالم که پسرم در راه خدا شهید شده است و امیدوارم در روز قیامت نزد حضرت زهرا(س) مایه سرافرازی ما گردد.»
کد خبر: ۵۵۸۳۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۶
خاطرهای از شهید «محمد قربانی بجگان»
همسر شهید تعریف میکند: «شهید خیلی نیکوکار بود، مخفیانه و به دور از چشم دیگران به نیازمندان و انسانهای تهی دست کمک میکرد.»
کد خبر: ۵۵۸۳۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۵
خاطرهای از شهید «علی عوضپور»
مادر شهید تعریف میکند: «پسرم علی رو به رویم مینشست و میگفت «مادر من شهید میشوم، وقتی که شهید شدم برایم گریه نکنید. من غیر از شهادت راهی را نمیشناسم.»»
کد خبر: ۵۵۸۲۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۰
خاطرهای از شهید «حسن رئیسیان بشکردی»
خواهر شهید تعریف میکند: «او تصمیم گرفته بود که به اتفاق دوستانش به جبهه برود اما وقتی این حرف را به من زد در آن لحظه بسیار گریه کردم و با رفتنش مخالفت کردم.»
کد خبر: ۵۵۸۲۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۰
خاطرهای از شهید «ابراهیم عیدیزاده»
مادر شهید تعریف میکند: «او با همهی بچههایم فرق داشت، مرتب نماز شب میخواند. همیشه تو کارهای خانه به من کمک میکرد و ...»
کد خبر: ۵۵۸۱۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۹
خاطرهای از شهید «محمدباقر محبوبی»
مادر شهید تعریف میکند: «در آن زمان محمدباقر 17 سال بیشتر نداشت که شور جبهه به سرش افتاد. مدام توی خانه راه میرفت و از جبهه حرف میزد.»
کد خبر: ۵۵۸۱۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۸
خاطرهای از شهید «قاسم احمدی طیفکانی»
خواهر شهید تعریف میکند: «برادرم به شهادت که آرزوی همیشگیاش بود دست پیدا کرد و در آخر به آن چیزی که دوست داشت رسید.»
کد خبر: ۵۵۸۰۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۵
خاطرهای از شهید «اسحاق مهربانطلب»
دوست شهید تعریف میکند: «همیشه به همه و مردم روستا احترام زیادی میگذاشت و درس فداکاری و ایثار را به ما میآموخت. ما از این شهید عزیز خیلی درس گذشت و ایثار گرفتیم.»
کد خبر: ۵۵۷۹۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
خاطرهای از شهید «پیرک جعفری»
همسر شهید تعریف میکند: «مهربانی و سخاوت همسرم را نباید از من، بلکه از مردم محله یا از فقرا و یتیمان که برایشان پدر، حامی و دوستی مهربان بود باید پرسید.»
کد خبر: ۵۵۷۹۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
خاطرهای از شهید «علیشاه احمدشاهی حکمی»
مادر شهید تعریف میکند: «آب را پشت سرش ریختم و رفت تا یاری کوچک باشد در خیل لشکران فدایی رهبرش و جان نثاری برای کشورش باشد.»
کد خبر: ۵۵۷۹۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
خاطرهای از شهید «دادمحمد محرمزاده»
فرزند شهید تعریف میکند: «شهید گفت پسرم دانشآموزان در کلاسهای درس و مدرسهها بیشتر به امدادگری شما احتیاج دارند، چون امکان بمباران مدرسهها هم هست و آنها آیندهسازان انقلاب هستند.»
کد خبر: ۵۵۷۸۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۹
خاطرهای از شهید «محمد مریدی»
برادر شهید تعریف میکند: «شهید همیشه حرف اول و آخرش شهادت بود. زمانی که به مرخصی میآمد همهاش از شهادت و شهید شدن حرف میزد و ...»
کد خبر: ۵۵۷۸۴۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۸
خاطرهای از شهید «صغرا شیرازی»
پسر عمه شهید تعریف میکند: «شهید همیشه با خانم بنده در راهپیماییهای انقلاب شرکت میکرد و در زمینههای فرهنگی بسیار فعال بود.»
کد خبر: ۵۵۷۸۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۷
خاطرهای از شهید «حسین سالاری پشتکوه»
مادر شهید تعریف میکند: «انگار از همان ابتدا میدانست که قرار است شهید شود. همیشه میگفت اگر شهید شدم و جنازهام را آوردند بر جنازه من گریه نکنید، من که از علیاکبر امام حسین(ع) بهتر و بالاتر نیستم.»
کد خبر: ۵۵۷۷۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۶
خاطرهای از شهید «غلام رحیمی»
مادر شهید تعریف میکند: «یک روز غلام به پیش من آمد و گفت که میخواهم به جبهه بروم. من ابتدا با تصمیم او مخالفت کردم اما ...»
کد خبر: ۵۵۷۷۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۶