خاطرهای از شهید «محمد ملاح کنگی»
همسر شهید تعریف میکند: «گفتم «رضا، رضا» از دیدن ما در آنجا تعجب کرد و من فوراً از او پرسیدم «محمد کجاست؟» رضا گفت «شما اینجا در منطقه چه کار میکنید؟ منطقه جنگی است نباید میآمدی»»
کد خبر: ۵۵۹۸۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۱
خاطرهای از شهید «منصور حیدراصل»
فرزند شهید تعریف میکند: «مادرم برایم تعریف میکرد که در خواب، پدرم را ملاقات میکند و پدرم به مادرم گفته بود «من در طول مراسم با شما خواهم بود و از همه چیز باخبرم و حتی به شما در پذیرایی مراسم کمک میکنم...»»
کد خبر: ۵۵۹۷۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۸
خاطرهای از شهید «غلام ترکیزاده»
مادر شهید تعریف میکند: «در یکی از شبها خواب دیدم که همان بانوی قد خمیده و همان دخترها پیش من آمدند و گفتند مادرجان ناراحت نباش و من در جواب گفتم ناراحت نیستم بلکه افتخار میکنم که غلام من برای خدا برود.»
کد خبر: ۵۵۹۴۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۲
خاطرهای از شهید «حسن رستمی»
پسر عمه و همرزم شهید تعریف میکند: «شهید جزء افرادی بود که همیشه در جبهه برای هر کاری داوطلب میشد و خودم شاهد بودم که هر وقت فرمانده دستور میداد که چه کسی حاضر است برای گشت شناسایی یا کانال زدن برود، شهید همیشه پیش قدم میشد و ...»
کد خبر: ۵۵۹۴۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۱
خاطرهای از شهید «اسحاق ذاکری»
همسر شهید تعریف میکند: «جنازه شهید پیدا نشد و این بیشتر ناراحتم میکند ولی وقتی یاد بینشانی و خاموشی قبر بیبی دو عالم میافتم، قلبم آرام میگیرد...»
کد خبر: ۵۵۹۳۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۰
خاطرهای از شهید «محمد حسینزاده»
همسر شهید تعریف میکند: «عاشق شهادت بود و همیشه میگفت «دلم میخواهد شهید شوم»، من حرفهایش را جدی نمیگرفتم و ...»
کد خبر: ۵۵۹۳۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۰
خاطرهای از شهید «کرامت آسوری رودخانهبر»
پدر شهید تعریف میکند: «او با تمام سن و سال کمی که داشت جلوی ظلم و زور میایستاد و به هیچ کس اجازه زورگویی نمیداد ...»
کد خبر: ۵۵۹۲۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۶
خاطرهای از شهید «کرامت آسوری رودخانهبر»
برادر شهید تعریف میکند: «همرزم شهید گفت «همگی از خاطرات جبهه برای هم تعریف میکردیم که در این میان گویی برای او روشن شده بود که شهید میشود ...»»
کد خبر: ۵۵۹۲۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۵
خاطرهای از شهید «حسین صادقی بهمنی»
همسر شهید تعریف میکند: «با من و فرزندانش در شب شام غریبان که برای اجرای مراسم ویژه این شب میرفتیم که در نزدیکی سه راه دلگشا ناگهان دیدم از زمین و آسمان گلوله میبارد ...»
کد خبر: ۵۵۹۱۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۴
خاطرهای از شهید «حاجعلی غلامحسینی»
فرزند شهید تعریف میکند: «مبتلا به مشکل حنجره بود و به مدت چندین ماه نمیتوانست با کسی ارتباط برقرار کند و دکتر در بهبودی ایشان دچار مشکل شده بود. شهید در خواب...»
کد خبر: ۵۵۸۹۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۸
خاطرهای از شهید «رضا مرادنسب»
فرزند شهید تعریف میکند: «هنوز گرمای پر مهرش را بر سرم حس میکنم، ولی قهرمان دوران کودکی من با همه قهرمانان جهان فرق میکرد.»
کد خبر: ۵۵۸۹۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۷
خاطرهای از شهید «سیاه دهقانآزاد»
پدر شهید تعریف میکند: «بار خود را برای تمام کردن سربازی بست و رفت. در آن جا بود که تصمیم خود را برای رفتن به جبهه، نهایی کرد و با فرستادن نامهای به همسرش ما را از تصمیمش با خبر ساخت.»
کد خبر: ۵۵۸۸۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۶
خاطرهای از شهید «مازیار صابری فارغانی»
مادر شهید تعریف میکند: «پسری دلسوز و مهربان بود. به تمام مردم محلهمان کمک میکرد، بخاطر همین گاهی وقتها از بس کمکهایش زیاد بود از سوی خانواده مورد سرزنش قرار میگرفت.»
کد خبر: ۵۵۸۸۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۲
خاطرهای از شهید «شهریار برومند تمبکی»
پدر شهید تعریف میکند: «شهریار میگفت «ما میرویم تا راه کربلا را باز کنیم، خیلی از ماها باید شهید شوند تا راه کربلا باز شود، آن وقت شما میتوانید به کربلا بروید.»»
کد خبر: ۵۵۸۷۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۲
خاطرهای از شهید «غلام قلندری هرمزی»
پدر شهید تعریف میکند: «زمانی که نبودم غلام مرد خانه بود. هم بیرون از خانه کار میکرد و هم در خانه به مادرش کمک میکرد.»
کد خبر: ۵۵۸۷۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۱
خاطرهای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»
پدر شهید تعریف میکند: «صدا به طوری واضح بود که تمام جمع متوجه صدا میشدند. بار آخر بود که شهید عبدالله، مانع از فرستادن دوستانش شد و گفت «مثل اینکه امشب شب شهادت من است»»
کد خبر: ۵۵۸۶۴۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۳۰
خاطرهای از شهید «حسین دهقانی سیاهکی»
مادر شهید تعریف میکند: «شهید گفت «من هم میخواهم به جبهه بروم و از مردم و میهنم دفاع کنم و این وظیفه شرعی هر مسلمانی است.»»
کد خبر: ۵۵۸۶۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۵
خاطرهای از شهید «شنبه عیسوی»
فرزند شهید تعریف میکند: «در آن زمان ماشینها مسافران سر راهی را سوار نمیکردند، پدرم مجبور شد برای نجات جان ما در وسط خیابان بخوابد و ...»
کد خبر: ۵۵۸۶۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۵
خاطرهای از شهید «غلامشاه شادابیپور»
پدر شهید تعریف میکند: «وقتی دیدند او انسان متدین و خوبی است او را به عنوان معاون پایگاه بندر منصوب کردند. یادم هست که همیشه تاکید میکرد که ما باید با قاچاقچیان مبارزه کنیم.»
کد خبر: ۵۵۸۵۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
خاطرهای از شهید «علی تاجیک»
پدر شهید تعریف میکند: «شهید به کسانی که نیاز به امر به معروف و نهی از منکر داشتند، به طوری که آنها ناراحت نشوند، به آرامی و ...»
کد خبر: ۵۵۸۵۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۴