خاطرهای از شهید «اصغر قاسمی تیروری»
پدر شهید تعریف میکند: شهید گفت «پدر من چطور میتوانم در جامعهای زندگی کنم که همه مردم آن دارند به جبهه میروند. هرجایی که نگاه میکنم یک شهید میبینم که دارند به میدان جنگ میروند...»
کد خبر: ۵۶۲۶۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۳
خاطرهای از شهید «غلام قورچیزاده»
پدر شهید تعریف میکند: «میدانستم فرزندم در این جنگ سالم برنمیگردد. همیشه گریه میکردم و چشمم به در بود که شاید غلام بیاید یا خبری از او برسد، تا اینکه...»
کد خبر: ۵۶۲۵۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۲
خاطرهای از شهید «سعید جبارزاده»
مادر شهید تعریف میکند: «شهید وقتی که با خانوادهاش مینشست به آنها میگفت سعی کنید کارهایتان را برای خداوند عزوجل انجام دهید و فقط برای نزدیکی به خداوند کارهای...»
کد خبر: ۵۶۲۵۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۱
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
دوست شهید تعریف میکند: خلیل میگفت «خیلی باید ایمان آدم قوی باشه که اینطور بجنگه»، در واقع الگوی نظامی خلیل، شهید سیّد حمید تقویفر بود. عاقبتش هم مانند خود ایشان...
کد خبر: ۵۶۲۵۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۱
خاطرهای از شهید «ایوب دهقانی سیاهکی»
برادر شهید تعریف میکند: «ایوب تیراندازیاش خیلی خوب بود و هرگز پیش نیامده بود که نتواند هدفش را بزند، برای همین با اینکه ایوب از من کوچکتر است ولی در همه کارهایم الگو قرارش میدهم و راهش را ادامه میدهم.»
کد خبر: ۵۶۲۳۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۷
خاطرهای از شهید «عباس احمدی»
پدر شهید تعریف میکند: خواب دیدم که عباس با لباس فُرم سپاه و صورتی آراسته در حالی که یک سبد گل قرمز دست من داد به خانه برگشته است و با خوشحالی میگفت «پدر به آرزوی خود رسیدم و با دست پر برگشتم...»
کد خبر: ۵۶۲۳۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۵
خاطرهای از شهید «مراد ترکی»
پدر شهید تعریف میکند: «ما روی همان تَپِه، مسجدی ساختیم و قبر او را در حیات مسجد قرار دادیم. همان طور که خودش گفته بود.»
کد خبر: ۵۶۲۲۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۴
خاطرهای از شهید «اکبر محمودی زاده»
مادر شهید تعریف میکند: وقتی این صحنهها از تلویزیون پخش میشد، شهید میگفت «من هم باید بروم مادرجان، من باید بروم تا جنگ تمام شود، من باید پوزه صدام را به زمین بزنم.»
کد خبر: ۵۶۲۲۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۳
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
دوست شهید تعریف میکند: «در نوجوانی خیلی از رفاقتها با گذر زمان از یاد میروند. اما رفاقت من و خلیل و یکی دیگر از دوستانمان با پایان دوران دبیرستان تازه شروع شد.»
کد خبر: ۵۶۲۱۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۰
خاطرهای از شهید «عبدالرضا مجیدی»
همرزم شهید تعریف میکند: «او عاشق و لایق شهادت بود، شهید از همه لحاظ مخلص به خدا بود. کمتر کسی هست که ایشان را نشناسد و همه بچههای گردان او را جان نثار حسین میخواندند.»
کد خبر: ۵۶۲۱۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۰
خاطرهای از شهید «محمد زعیمکار»
برادر شهید تعریف میکند: «آموزشگاه همه در مورد ارزش شهید و شهادت صحبت کردند. بدون اینکه نامی از کسی بُرده شود و از چند روز قبل گویا همه مردم محله خبر از شهادت شهید را داشتند و ...»
کد خبر: ۵۶۲۰۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۹
خاطرهای از شهید «بختیار نکویی»
دوست و همرزم شهید تعریف میکند: «در راه بازگشت از شرکت مسافربری با پیرمردی که ایام محرم به روستای ما جهت عزاداری و مداحی میآمد برخورد کردیم و ...»
کد خبر: ۵۶۲۰۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۸
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
برادر شهید تعریف میکند: «خلیل به واقع ستون خیمه خانواده و دوستان بود و با شهادتش تبدیل به تکیهگاهی معنوی و الگویی مجسم برای همه شد.»
کد خبر: ۵۶۱۹۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۷
خاطرهای از شهید «حسن خاکساری»
همسر شهید تعریف میکند: «آن شب همکارانش این اجازه را به او ندادند که به خانه بیاید و به ما سر بزند. جالب اینجاست که در همان شب دخترمان به دنیا آمد و ...»
کد خبر: ۵۶۱۹۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۷
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
دوست و همدوره شهید تعریف میکند: خلیل طوری از پلهها پایین میرفت که نگران گفتم «خلیل مواظب باش زمین نخوری چرا اینقدر عجله میکنی؟»، بالاخره جواب داد «یکی از بچهها سُر خورده، سریع باید ببریمش دکتر. زود باش تندتر بیا»
کد خبر: ۵۶۱۷۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۳
خاطرهای از شهید «محمدنور عبداللهی»
همکار شهید تعریف میکند: «یک جسد روی زمین افتاده بود. وقتی دیدن ما برای کمک از هلال احمر آمدهایم صدایمان زدند، وقتی جلو رفتیم دیدیم که...»
کد خبر: ۵۶۱۷۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۲
خاطرهای از شهید «حسین چراغسوز»
مادر شهید تعریف میکند: «زمانی که به جنگ میرفت میگفت «من حقوقی نمیخواهم، همه میگیرند ولی من نمیخواهم پول بگیرم چون این جهاد فی سبیل الله است و کسی هم نباید در راه خدا پول بگیرد.»»
کد خبر: ۵۶۱۶۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۱
خاطرهای از شهید «یوسف جعفرپور»
برادر شهید تعریف میکند: «یک روز متوجه شدم که لنگ میزند، مجدداً از او پرسیدم دیگه چه شده است، درست راه نمیروی. صحبت کرد و گفت دوباره من را گرفتند و به ساواک بردند و...»
کد خبر: ۵۶۱۶۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۱
خاطرهای از شهید «ابراهیم تنیده»
مادر شهید تعریف میکند: «شهید برای رسیدن به قرب الهی در دل شب با خدا راز و نیاز میکرد و به بچههایش که سنشان کمتر بود قرآن را یاد میداد.»
کد خبر: ۵۶۱۶۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۰
خاطرهای از شهید «محمد اکبری بیژنآباد»
برادر شهید تعریف میکند: «وقتی که محمد موقع اعزام سربازیاش بود سفارشات زیادی میکرد که مبادا پدر و مادر را اذیت کنم و بسیار مواظبشان باشم تا این که...»
کد خبر: ۵۶۱۶۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۰