نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره
خواهر شهید شهید حسین فاتحی نژاد می‌گوید: به شدت مجروح شده بود و در بیمارستان بستری بود. اقوام، آشناها و همسایه ها هم برای عیادتش به بیمارستان می‌آمدند....
کد خبر: ۴۲۸۵۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۱

شب خاطره به روایت فرماندهان و رزمندگان عملیات بیت‌المقدس دوم خرداد همزمان با سالروز آزادسازی خرمشهر در حوزه هنری انقلاب اسلامی کرمانشاه برگزار می‌شود.
کد خبر: ۴۲۸۵۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۱

یادها و خاطره ها
ایشان با واژه ترس بیگانه بودند و آمادگی انجام هرگونه ماموریتی داشتند و علاقه زیادی به امام داشتند و هدف اصلی و عمده شهید از آمدن به جبهه خدمت در راه خدا و شاد کردن دل امام (ره) بود...
کد خبر: ۴۲۸۵۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۱

شهید علی علومی
دوست داشت بچه ها در مراسم دعا و نماز شرکت کنند. برای این که تشویقشان کند، مسابقه می گذاشت. جایزه ای هم خودش برایشان می خرید و به آنها می داد.
کد خبر: ۴۲۸۴۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۱

آزاد سازی خرمشهر و نقش رزمندگان استان سمنان
غروب که شد، فرماندهان ارتش هم باورشان شد که خرمشهر آزاد شد؛ البته نه همۀ خرمشهر. خرمشهر بزرگ بود. دستور دادند که به سرعت یک واحد برود و جاده شلمچه به عراق را ببندد تا عراق از آن طرف نیرو نیاورد. نمی‌توانست از طرف اروند نیرو بیاورد. غروب به خرمشهر رسیدم. راه را بلد نبودیم. همین طور سوار شدیم. گفتیم الی‌الله. بسم‌الله‌ الرحمن الرحیم. امن‌ یجیبمان را خواندیم. وقتی از گمرک رد شدیم، ترسیدیم. نمی‌دانستیم کجاییم. حواسمان بود که نزدیک عراقی‌ها هستیم.
کد خبر: ۴۲۸۴۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۱

مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن اخلاقی
بین همه ی برادرهام شهید خیلی آرام و دوست داشتنی بود . خیلی رفتارش خالص بود و به وضع ظاهریش خیلی میرسید . با اینکه اون زمان این چیزها بین مردم باب نبود . برادرم با اینکه بسیجی بود خیلی به آراستگی اش اهمیت می داد . وقتی هم دردو بیماری داشت ، خیلی کم پیش میومد که تو خونه مطرح کنه . بچه ی مظلومی بود .
کد خبر: ۴۲۸۴۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۰

شهید عباس علومی
گفت:«داشتیم پرچم نصب می کردیم، چند تا از همسایه ها دور هم نشسته بودن و پشت سر یک نفر غیبت می کردن. هر کاری کردم نشنوم نشد».
کد خبر: ۴۲۸۳۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۰

شهید ابوالفضل علائیان
مربی مان قبل از بازی از همه ما می خواست تا در بازی از هر گونه تنش و برخورد پرهیز کنیم. از همه بچّه ها صبورتر و آرام تر ابوالفضل بود. اگر توی بازی برخوردی پیش می آمد، او پا در میانی می کرد و طرفین را به گذشت و آرامش دعوت می کرد.
کد خبر: ۴۲۸۳۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۹

خواهر شهید جواد سلیمی می‌گوید: سرزده آمد. نشست و چای برایش آوردم. گفت آمده‌ام خداحافظی. می‌روم جبهه......
کد خبر: ۴۲۸۳۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۹

پس از يتيم شدن من چوپان کدخدا شدم . برادر کوچکم هم در خانه ی کدخدا بود . روزی از روزها گله ی کدخدا را بيرون از ده بردم اما بسيار سردم بود و هميشه زير سنگی بزرگ تکيه می دادم بعد از چند دقيقه که بلند شدم ديدم تا گله نيست پا به فرار گذاشتم . گريان و نالان می دويدم تا پس از چند دقيقه حرکت گله را پيدا کردم و مشغول شمردن گله شدم . ديدم تا بره ای کم آمده و باز هم مرتباً با کوشش بيشتر شمردم و باز هم يک بره کم آمد فکر می کردم بار الها اين بره چه شده ؟ آيا زنده هست يا گرگ خورده ؟ خيلی دنبال بره گشتم اما خبری از بره نبود .
کد خبر: ۴۲۸۲۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۷

شهيد قنبر رئيسی؛
فرماندهان به ما گفته بودند عمليات خيلي مهم است خودتان را هر چه زودتر آماده کنيد و در صبح روز چهارشنبه در مقر فياضی همه گروهان را به خط کردند و بعد از اينکه يک آمار گرفتند گلوله های آر پی جی را بين بچه ها تقسيم کردند و به راه افتاديم تا به امتداد خيابان رسيديم و به سوی آخر شهر در حرکت بوديم تقريباً يک کيلومتري پياده روی کرديم تا به تيپ شهدا رسيديم در آن جا همه برادران پارچه های سبز يا سرخ با شعارهای مختلف به روي پيشانی های خود بستند
کد خبر: ۴۲۸۲۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۷

هنگام حرکت شب هنگام باران سختي در بين راه شروع به باريدن گرفت که ستون با مشکلات زياد به مقصد رسيد ماشين مینی کاتيوشا در بين راه خراب شد که با مشقت زياد ماشين را بکسل کرديم و به مقصد رسيديم.
کد خبر: ۴۲۸۱۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۶

خاطره
بعداً علیرضا برایم تعریف کرد که شب قبل از حمله ی عراق خوابی دیده بود می گفت : " در خواب دیدم می خواهم شما را با خودم به مسافرت ببرم ؛ اما برادرانت مخالفت می کردند ...
کد خبر: ۴۲۸۱۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۶

مناجات نامه «شهید کامران خانه ای»
پروردگارا ، ما را در پرتو مقدس و نورانی قرآن در برابر مشکلات زندگی یاری بده...
کد خبر: ۴۲۸۱۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۶

شب آخر عملیات قرار بود پیغامی را به فرمانده برساند و برگردد. علی رفت و دید بچه ها دارند به خط می زنند که خط را از تروریست های تکفیری پس بگیرند. پس از انتقال پیام فرمانده، به کمک همرزمانش شتافت.
کد خبر: ۴۲۸۱۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۶

برگ های از خاطرات خودنوشت شهید«حسینعلی خلج»؛
از عمه ام پرسیدم چرا اینجا شلوغ است؟ عمه ام در جوابم گفت که عروسی یونس است.صورتم را روی صورت عمه ام گذاشتم. خیلی گریه کردم.
کد خبر: ۴۲۸۰۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۵

شهید دوست محمد سالاري‌سيرمندي، بيستم ارديبهشت 1332، در روستاي سيرمند از توابع شهرستان حاجي‌آباد ديده به جهان گشود. مردی مهربان و با گذشت بوده است به حدی که جان خود را برای نجات جان همکارانش از دست داد او با بلند نمودن کپسول حاوی بمب و انتقال آن با کمک شهید خانعلی ملایی به جایی دورتر از تجمع کارکنان شرکت گاز به شهادت نائل آمدند.
کد خبر: ۴۲۷۹۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۵

یادها و خاطره ها
در اجراي مأموريت محوله در شهردار وقت دهلران به منظور شركت در جلسه استانداري در خصوص امداد رساني و پشتيباني رزمندگان اسلام عازم ايلام گرديده بود ایشان در نزديكي شهر مهران مورد حملات هوايي رژيم بعثي عراق قرار داشت به علت تصادف در آن منطقه به وصال محبوب رسيد...
کد خبر: ۴۲۷۹۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۵

گفتم : آقا رضا ! امکانات خیلی کمه ! بچه ها مدت زیادیه تو خطن ! خسته شدن ! لطف کنین گردان ما رو عوض کنین ! . کمی با من شوخی کرد . از خط پرسید . وضعیت را توضیح دادم . منتظر جواب بودم . او مثل این که حرف مرا نشنیده ، حرف های متفرقه می زد . درخواستم را تکرار کردم . در جواب گفت : نیروهای بسیجی هیچ وقت خسته نمی شن ! روحیه آنها خیلی قوی است ! ماییم که خسته شده ایم و روحیه ماندن نداریم ! بسیجی ها را بد نام نکنید !
کد خبر: ۴۲۷۸۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۳

خاطرات شهید علی تاج احمدی به نقل از همرزمش علی سرباز
علی تاج‌احمدی تبریزی، بیستم آبان ۱۳۴۳، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش جلیل و مادرش فاطمه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۶۲، در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش به ران و شکم، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۴۲۷۸۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۳