برگرفته از کتاب نیستان؛
نوید شاهد - «آخر مرد حسابی کی میخواهی ازدواج کنی؟ سرگرم جبههها هستی یک دفعه میبینی پیر شدهای و آن وقت دیگر کسی به تو دختر نمیدهد ...» این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۷۶۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۵
نوید شاهد - همرزم شهید "غلامحسین رحمانی" نقل میکند؛ «شهید هر روز صبح قبل از دیگران بیدار میشد. صبحانه را آماده میکرد و ضمن نظافت شخصی به نظافت چادر میپرداخت و سعی میکرد کسی متوجه نشود که ایشان این کارها را میکند.» در ادامه دو خاطره خواندنی از این شهید والا مقام را بخوانید.
کد خبر: ۴۹۷۶۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۵
نوید شاهد - مادر شهید "نادر حسنوند اصلی" نقل میکند: «پسرم از حضرت ابوالفضل العباس «ع» پیروی داشته و شجاعت و سیره او در بسیاری از کارهایش سرمشق دیگران بود.»
کد خبر: ۴۹۷۵۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۲
شهید "عباسعلی فدوی"؛
نوید شاهد – مادر شهید "عباسعلی فدوی" نقل میکند: «دو سه ساله بود که سخت مریض شد. دکتر جوابش کرد. ناامید و مأيوس به خانه آمدیم. به شوهرم گفتم: مگه نمیگن حضرت ابوالفضل (ع) باب الحوائجه. بیا یک قربانی نذر کنیم اگه ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت میکند.
کد خبر: ۴۹۷۵۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۵
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «فرماندهی اعلام میکرد: حال که در تنگنای محاصره قرار گرفتید، باید به یاد آقا اباعبداللهالحسین(ع) باشید که چه کار کرد. این رمز در بین آنان به این معنا بود که دیگر جز شهادت، راهی باقی نمانده ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمنده دفاع مقدس "بهرام ایراندوست" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۹۷۵۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۴
نوید شاهد - « خانواده داماد، گروهی را هماهنگ کرده بودند تا در روز جشن، ساز و دهل بزنند. پدرم وقتی ماجرا را فهمید، سراغشان رفت و از آنها خواست که گروه موسیقی را کنسل کنند. آنها در ابتدا نپذیرفتند. پدرم خیلی جدی روی حرفش ایستاد و به ضرب و زور هم بود، آنها را راضی کرد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "محمدعلی برجی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۹۷۴۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۱
خاطراتی پیرامون شهید "احمد عبدالهی"؛
نوید شاهد – احمد وقتي متوجه شد نگاهش ميكنم، قاب عکس را مقابل چشمم گرفت و در حالي كه ميخنديد، پرسيد:«به نظر تو چطور است؟» به او الهام شده بود كه شهيد مي شود و طولي نكشيد كه همان قاب عكس ، كنار پنج قاب عكس ديگر قرار گرفت.
کد خبر: ۴۹۷۳۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۳۰
نوید شاهد – برادر شهید "سیداحمد شجاعیامرئی" نقل میکند: «سید احمد را در اهواز دیدم. میخواستیم با هم عکس یادگاری بگیریم. منظرهای را برای عکس گرفتن انتخاب کردیم، اما با صدای خندهاش در جا میخکوب شدم. گفت: سیدعباس! ما که دوربین نداریم. او رفت و ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت میکند.
کد خبر: ۴۹۷۲۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۳۰
نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم "مرتضی کریمی"، درباره همسرش میگوید: «میدانست چقدر به او وابستهام. دوستش داشتم... هرچه از زندگیمان میگذشت، حس وابستگیام بیشتر میشد ..." ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «مرتضی کریمی » را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۴۹۷۲۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۳۰
نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم "مرتضی کریمی"، درباره همسرش میگوید: "به زیبایی خانه خیلی اهمیت میداد. حتی یکبار که بیرون از خانه بودم، وقتی برگشتم دیدم خانه خالی است..." ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «مرتضی کریمی » را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۴۹۷۲۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۳۰
نوید شاهد - پدر شهید "ابراهیم سنچولی" نقل می کند: «یک روز پسرم بدون اطلاع قبلی به خانه آمد. لباس فرمش را درآورد تعجب کردم گفتم: بابا چه شده است. در جواب به من گفت: من دیگر به ارتش برنمیگردم. آقای خمینی آمده است و من دیگر در رژیم پهلوی خدمت نمی کنم.»
کد خبر: ۴۹۷۲۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۳۰
نوید شاهد - «غذای ما را بیشتر اوقات نان خشک خرد شده تشکیل میداد. موش در جزیره بسیار فراوان بود و آنها به درون نانها میرفتند، داخل آن فضله میگذاشتند به همین دلیل باید موقع خوردن غذا خیلی مواظبت میکردیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمنده دفاع مقدس "بهرام ایراندوست" از سختیهای تامین غذا در جبهه است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۹۷۱۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۲۹
نوید شاهد - همرزم شهید "غفور رضوی" نقل میکند: «آن زمان که دشمن به این آب و خاک حمله کرد، غفور به ندای رهبر لبیک گفت و برای دفاع از این آب و خاک، راهی جبهههای حق شد تا جانش را با خدای خود معامله کند.» در ادامه متن کامل این خاطره جذاب را در نوید شاهد گلستان بخوانید.
کد خبر: ۴۹۷۱۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۲۹
نوید شاهد - پدر شهید "زهرا همتیان" نقل میکند: «توسلش نسبت به ائمه، خیلی عمیق بود. آرزو میکرد که ای کاش پسر بود و میتوانست برود جبهه. خدا خواست در کنار خانه خودش به دست وهابیون غیر مسلمان به شهادت برسد.» نوید شاهد سمنان به مناسبت شهادت حضرت زهرا (س)، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت میکند.
کد خبر: ۴۹۷۰۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۲۹
نوید شاهد - «چند ماهی ورودش به سپاه طول کشید. لباس پاسداری را که گرفت روی زمین بند نبود. میگفت: بدون وضو دست نزنید؛ این لباس خیلی مقدس است ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "سید علیاکبر حاج سیدجوادی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۹۶۹۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۲۵
نوید شاهد - معلم و همرزم شهید "سیدمحمد کیاء" نقل میکند: «اسفندماه ۱۳۶۴ عازم دزفول شدیم. ما را در حسینیه شاهرودیها اسکان دادند. بین برادران شاهرودی، شیخ رضا بسطامی هم بود که اهل معرفت و عرفان بود و حرفهای دلنشینی میزد. سیدمحمد مثل پروانه، دور دایی رضا میچرخید. رابطه سیدمحمد و دایی رضا، یک رابطه عمیق معنوی بود.» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گرانقدر دعوت میکند.
کد خبر: ۴۹۶۹۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۲۷
نوید شاهد - «در شناسايی مينها خيلی تسلط داشت و هر چه مين در منطقه عراقیها بكار میبردند همه را میشناخت و میدانست كه چطوری تلهگذاری و خنثی میشود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "مصیب مرادیکشمرزی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۹۶۸۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۲۴
خاطراتی از شهید تاج محمد شیرمحمدلی
نوید شاهد - مادر شهید شیر محمدلی، نقل می کند؛ «یکی از همرزمان پسرم از او خواسته بود تا از جبهه فرار کند ولی محمدم در جوابش گفته بود: من اصلا این کار را نمیکنم. چون با میل خودم به جبهه آمدم. من میخواهم به وطن خودم خدمت کنم و دین خود را به وطنم انجام دهم.
کد خبر: ۴۹۶۸۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۲۵
نوید شاهد - شهید وابستگی عجیبی به مادر خود داشت. همیشه در کارها حتی کارهای منزل کمک میکرد. مثلا وقتی مادرش میخواست نان بپزد لگن خمیر را روی سر میگذاشت و تا نزدیک تنور میبرد و مادرش نان را به تنور میچسباند و او نان را میبرد.
کد خبر: ۴۹۶۸۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۲۵
نوید شاهد - «در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است، با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم و یا بشکنم؟ بالاخره گفتم نمازم را ادامه میدهم و هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد یا در خلبانی قبول میشوم یا نمیشوم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی خلبان سرلشکر شهید "عباس بابایی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۹۶۸۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۲۴