تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید والامقام «ایرج عیدی نژاد» می گوید: شبی به کما رفتم و دیدم که به آن دنیا رفتم و مرا به بهشت بردند. به مامورین آنجا گفتم به خاطر پسرم بگذارید من برگردم. آنها قبول کردند و گفتند: برو ولی اینجا جایگاه توست.
کد خبر: ۵۷۵۹۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۵
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید والامقام «جواد جمشیدی» میگوید: پسرم خیلی بااخلاق و بامحبت بود. به همه دوستان و فامیل محبت میکرد و به آنها سر میزد. همیشه به من می گفت: مادر از من راضی باش و اگر من شهید شدم، خوشحال باش چون باعث افتخار شما هستم.
کد خبر: ۵۷۵۹۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۴
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید والامقام «اسفندیار نوروزی» در بیان خاطرات فرزندش می گوید: پسرم علاقه زیادی به جبهه داشت. تا قبل از سن سربازی به زور او را نگهداشتم که جبهه نرود ولی وقتی به سن سربازی رسید سریعا به جبهه رفت.
کد خبر: ۵۷۵۹۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۳
تاریخ شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «عبداله نوریان» میگوید: همسایهای داشتیم که مستمند بود و منزلش آب لوله کشی نداشت، عبدالله از آب لوله خودمان یک انشعاب برایشان زده بود. الان همه همسایهها از اخلاق عبدالله تعریف می کنند. او میگفت این دنیا ارزشی ندارد باید مردم از ما راضی باشند.
کد خبر: ۵۷۵۹۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۷
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «محمدابراهیم امیدی» می گوید: ابراهیم خیلی خوشرو بود با اینکه نامزد داشت اما مدام به جبهه میرفت، هر زمان از بیرون میآمد دست من و پدرش را میبوسید و میگفت: شما کار نکنید، تا من را دارید غم نداشته باشید.
کد خبر: ۵۷۵۹۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۱
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «اسداله بیات» می گوید: اخلاق پسرم خیلی خوب بود. وقتی من دیر به خانه می آمدم خودش غذا درست میکرد. اسداله برای من مثل فرشتهها بود. وقتی شهید شد یک چادر مشکی روی پیکرش انداختیم و یک تکه یخ هم گذاشتیم روی جگرش، چون خودش وصیت کرده بود یخ بگذارید که اگر مادرم ناراحتی و گریه کرد من جگرم آتش نگیرد.
کد خبر: ۵۷۵۹۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۳۱
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «صیدکریم شکری» می گوید: وقتی پسرم در دانشگاه تربیت معلم قبول شد، خیالم راحت بود که دیگر به جبهه نمیرود اما او همیشه برای جبهه رفتن مشتاق بود و بیاطلاع من به جبهه میرفت. وقتی خبر شهادتش را آوردند شوکه شدم و تا 7 سال بعد از شهادتش نتوانستم زندگی کنم و دست و دلم به هیچ کاری نمیرفت.
کد خبر: ۵۷۵۹۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۹
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید والامقام «حمیدرضا حافظی» در بیان خاطرات فرزندش می گوید: پسرم از هفت سالگی در کارهای خانه به من کمک میکرد. هر زمان یکی از فامیل یا همسایگان هم به کمک نیاز داشت حمیدرضا کمک حال همه بود.
کد خبر: ۵۷۵۴۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۷
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «احمد نوری» میگوید: پسرم خیلی به نیازمندان کمک میکرد. اگر از محل کارش وسیلهای یا وامی به او میدادند، تمام آن را خرج مستمندان میکرد. هیچگاه چیزی را برای خودش نگه نمیداشت.
کد خبر: ۵۷۵۴۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۶
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «منوچهر نوابی» میگوید: در جبهه گلوله که به پسرم اصابت میکند، سر او را از تن جدا میکند. پیکرش را بدون سر برای من آوردند و تنها نشانه او زیرپیراهن قرمز رنگی بود که به تن داشت و میگفت: میخواهم اگر بدنم خونی شد بواسطه رنگ قرمز زیرپیراهن شما متوجه خون نشوید.
کد خبر: ۵۷۵۴۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۴
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
همسر شهید «بخشعلی محمدی پور» و مادر شهید «مصطفی محمدی پور» در بیان خاطراتی از فرزند شهیدش می گوید: همسر و پسرم مقید به نماز اول وقت بودند، حتی زمانی که مجروح میشدند و توانایی حرکت نداشتند نماز آنها ترک نمیشد.
کد خبر: ۵۷۵۴۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۲
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «علی محمد صفاییپور» در بیان خاطرات فرزندش میگوید: روزی که پسرم به شهادت رسید من خواب بودم و در خواب دیدم که تانک عراقی به من حمله کرده، هراسان از خواب پریدم و احساس کردم اتفاقی برای فرزندم افتاده است. بعد از چند روز خبر شهادتش را برای ما آوردند.
کد خبر: ۵۷۵۴۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۱
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
پدر بزرگوار شهید محمد خوئی میگوید: اگر شهید در خیابان احساس می کرد کسی به کمک نیاز دارد حتی شده در حد جابجایی وسایل کمک می کرد.
کد خبر: ۵۷۴۵۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۳
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «صیدکریم شکری» میگوید: وقتی پسرم در دانشگاه تربیت معلم قبول شد، خیالم راحت بود که دیگر به جبهه نمیرود اما او همیشه برای جبهه رفتن مشتاق بود و بیاطلاع من به جبهه میرفت. وقتی خبر شهادتش را آوردند شوکه شدم و تا 7 سال بعد از شهادتش نتوانستم زندگی کنم و دست و دلم به هیچ کاری نمیرفت.
کد خبر: ۵۷۴۳۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۹
روایتی شنیدنی از جانباز کرمانشاهی«اقبال امیری»
«اقبال امیری» میگوید: در یگانهای ویژه فرا ناجا مشغول به کار بودم که در مانور عملیاتی از راپل سقوط کردم و یک بار دیگر هم در اغتشاشات سال 1375 نیز مجروح شدم.
کد خبر: ۵۷۴۰۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۱
گفتگوی تصویری با جانباز «حبیب اله کامرانی»
جانباز «حبیب اله کامرانی» میگوید: در منطقه کامیاران و در تاریخ 24 تیرماه 1367 که ضد انقلاب وارد منطقه شده بود ما هم جزو گردان ضربت بودیم. منطقه را پاکسازی میکردیم که به کمین دشمن افتادیم و پنج تیر مستقیم به من اصابت کرد و من مجروح شدم.
کد خبر: ۵۷۳۷۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۰
گفتگوی تصویری با آزاده جانباز «مرتضی کنجابی»
آزاده جانباز «مرتضی کنجابی» میگوید:چهار ماه اول در خفقان کامل و شکنجه میشدیم بعد از آن که اوضاع یک مقدار آرام شد شروع کردیم به ساخت کاردستی که عراقیها مات مانده بودند که ما با دست خالی چطور این کار را انجام میدهیم.
کد خبر: ۵۷۲۹۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۹
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «حسن غلامی» میگوید: پسرم میگفت؛ مادر اگه غذا را خوب خوردید و گفتید الحمدالله سیر شدیم اینجور نیست، باید حتما به فکر کسی که ندارد باشید و به او کمک کنید. میگفت؛ باید بروم. گفتم نرو، گفت نمیتوانم بمانم، برادرهایم در جبهه دارند کشته میشوند من چطور در خانه بمانم؟!
کد خبر: ۵۷۲۲۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده «محمد پریزن»
«محمد پریزن» میگوید: با فرماندهانم به اسارت عراقیها درآمدم. چند بار مرا شکنجه کردندکه اعتراف کنم آنها فرمانده هستند ولی این کار را نکردم و شکنجه را تحمل کردم.
کد خبر: ۵۷۰۸۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۱
گفتگوی تصویری با مادر شهید «بهزاد سهرابی فرد»
«فرخنده منوچهرآبادی» میگوید: بهزاد درسش را رها کرد و به منطقه رفت. وقتی به مرخصی آمد، گفت: من این بار بروم شهید میشوم همه همرزمانم رفتند. وقتی بهزاد شهید شد باور نمیکردم.
کد خبر: ۵۷۰۸۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۱