نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات دفاع مقدس
خاطراتی از شهید رضا عامری
دلم مي‌خواست باز هم بمونيم. هر چه اصرار كردم يكي دو روز ديگه بمونيم، گفت: « تومي‌خواي بموني بمون! من بايد پنجم كهن‌آباد باشم. عروسي خواهرمه! ».
کد خبر: ۴۲۶۱۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۲

خاطرات شهید محمود طاهریان
تو که میخوای نمازت رو بخونی، بیا همین الان که اول وقته با هم بخونیم تا ثواب نماز اول وقت رو ببریم
کد خبر: ۴۲۶۱۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۲

ناگهان صداي خنده سکوت ميدان صبحگاه را شکست. همه با تعجب به شخصي که هنوز مي خنديد، نگاه کردند. محمد طائي به جرم مسخره کردن شاهنشاه به زندان افتاد و تا پايان دوره‌ي آموزشي آزار و اذيت شد .
کد خبر: ۴۲۵۶۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۵

خاطرات آقاي حبيب رشيدي و اسماعيل عليزاده
شخصيت ايشان، يك شخصيت حماسي بود. همه رفقا او را يك قهرمان، يك طلبه دلير و شجاع، جانباز واقعيت و حقايق مي شناختند.
کد خبر: ۴۲۵۵۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۲

خاطرات ملک نادری از رزمندگان اسلام در عملیات مرصاد؛
پشت تپه‌هایی که در مسیر پادگان به شهر «گواور» بود، پناه گرفتیم که تعدادی از بالگردهای عراقی حمله کردند و چند آمبولانس و جیپ ما را زدند، من آر.پی.جی‌زن بودم. فاصله‌ بالگردها هم کم بود، به اتفاق چند نفر از بچه‌ها شروع کردیم به شلیک کردن تا جلوی پیشروی آن‌ها را بگیریم.
کد خبر: ۴۲۵۳۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۰

شهید علی طاهریان
می گفت:«بهترین چیزی بود که تونستم پیدا کنم.کتاب غذای روحه. فقط که نباید به جسم مون برسیم».
کد خبر: ۴۲۵۲۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۹

از خدمت به خانواده شهدا تا شهادت در مرصاد
پسرم روزی دوبار میومد از ما سر میزد . میگفت ، بابا جان این ها خانواده شهید هستند و خیلی به گردن ما حق دارند . الان هم هستند ، آقای دماوندی که خانمش هم کارمند بنیاد شهید هست .
کد خبر: ۴۲۵۲۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۹

خاطرات جانباز بهرام سعیدی؛
بچه هایی که در معرض بمب شیمیایی قرار گرفته بودند، با بدن های تاول زده مقابل سنگر ایستاده بودند. همه تاول ها بزرگ بود همان طور که معاون گردان گفته بود به اندازه یک هندوانه بود.
کد خبر: ۴۲۴۸۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۳

شهید سید مسعود طاهری
بلند شد نماز بخواند. دید همه نشسته اند و کسی از جا بلند نمی شود. از همه مهمانها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت. همه هاج و واج به هم نگاه می کردند. نماز جماعت در مجلس عروسی؟ عجیب بود. سابقه نداشت
کد خبر: ۴۲۴۷۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۰

کتاب خاطرات سرخ «مروری بر دو روایت از وقایع قبل و بعد از انقلاب اسلامی » به روایت « ابراهیم غلامحسینی» و بازنویسی و ویراستاری «مرتضی دهقان آزاد» تدوین شده است. این کتاب در انتشارات شناشنامه در سال 1396 ، برای اولین بار در شمارگان هزار نسخه به بهای دوازده هزار و در صدو سی و یک صفحه مصور و رنگی در قطع رقعی در کرج به چاپ رسید.
کد خبر: ۴۲۴۰۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۳

سروده‌ای در وصف حمید حسام؛
سورنا جوکار، شاعر جوان سروده‌ای در وصف حمید حسام نویسنده عرصه خاطرات دفاع مقدس سروده است.
کد خبر: ۴۲۳۲۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۴

به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و چهارم دی ۱۳۶۵ با سمت جانشين فرمانده گردان در شلمچه بر اثر اصابت تركش به سینه و كمر، شهيد شد. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان شاهرود واقع است.
کد خبر: ۴۲۳۰۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۲

شهید حمید رضا صیاد
جایگاه حسینیه و مسجد به جای خودش اما بدنهامون باید به خاک عادت کنه. شاید... شاید این طوری بیشتر مواظب کارهامون باشیم
کد خبر: ۴۲۳۰۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۲

شهید رمضانعلی قصابی
مامی بستگان دور و نزدیکمان، برای وداع آخر با پیکر پاک برادر شهیدم به گلزار شهدای شهرمان فردوس رضا رفته بودند. پاییز 61 بود. هوای سردی می وزید. من دیرتر به محل رسیدم. همه اعضای فامیل در حال رسیدن به محل تشییع جنازه بودند. با سرعت خودم را به تابوت رساندم. در همین حال دایی ام (شهید قصابزاده) جلویم آمد و مانع رفتنم شد گفت: پلاستیک جنازه حسین را بسته اند، برگرد. موقعی که خواستند او را دفن کنند خودم شما را به زیارت شهید حسین می برم تا برای آخرین بار او را ببینی. قبول کردم و به طرف ماشینی که خودشان رانندگی ان را برعهده داشتند رفتیم. در ماشین گفت: صدیقه جان تو دیگر زینب شده ای. باید صبر داشته باشی. مادرت را دلداری دهی و پشتیبانش باشی. اگر می توانی مطلبی بنویس و امروز آن را در مراسم تشییع پیکر حسین بخوان
کد خبر: ۴۲۲۸۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۸

شهید علی رضا صفا
نظرات و رفتار یکدیگر را قبول و ارتباط دوستانه محکمی داشتیم، احتراممان هم سر جایش بود. چون خودش هم مثل پدرش اهل مسجد و نماز جمعه بود.
کد خبر: ۴۲۲۸۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۸

شهید سید زین العابدین نبوی
کسانی که سید زین العابدین را می شناختند ، می دانستند که او پاسداری دلیر و شجاع است . در سطحی است که می تواند برخی از فنون رزمی را به دیگران بیاموزد . در واقع او یک مربی به تمام معنا به حساب می آمد . یک چنین منزلت نظامی ، برای کی انسان معمولی ، کافی است که او را مغرور سازد ؛ ولی او هرگز چنین نبود .
کد خبر: ۴۲۲۵۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۵

نویسنده عباس خواجه شاهکویی
نزدیک ظهر زنگ در به صدا درآمد. فوری بیل را انداخت زمین و رفت سمت در. در را باز کرد. یک روحانی و یک پاسدار و یک نفر دیگر پشت در بودند. دلش ریخت پایین. می‌رفت که چهره‌اش تغییر کند اما خیلی زود به خود آمد و به اعصاب خود مسلط شد. سلام کرد. روحانی پرسید:«منزل آقای خواجه‌مظفری؟».
کد خبر: ۴۲۲۵۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۵

شهید مجید صحافی
شروع کردم به خواندن. صفحه که تمام شد، گفت:«این کلمه‌ها رو حاج آقا گفت این طوری بخونین». بعدها متوجه شدم توی مسجد خوب یاد می‌گیرد و با این کار می‌خواهد غلط‌های من در برود، اما طوری که من ناراحت نشوم.
کد خبر: ۴۲۲۵۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۵

شهید والامقام سیدابوالقاسم داودالموسوی‌دامغانی
سرگرد خلبان که کنترل هواپیما را بر عهده داشت، به خلبان عراقی که مرتب توهین می‌کرد، گفت:" من میدانم پایان کار ما و شما به کجا می‌کشد؟ ولی دلم می‌خواهد نکته‌ای را برایتان بگویم. روزی برای بمباران پل مهم و استراتژیکی بغداد مأموریت پیدا کردم. پدافند هوایی بغداد را شما بهتر از من می‌شناسید، در وضعیت پدافند بغداد، پایین آمدم و موشک‌هایم را آماده‌ی شلیک کردم ولی با مشاهده‌ی زنی بر بالای پل، منصرف شده و دوباره اوج گرفتم."
کد خبر: ۴۲۲۳۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۳۰

نویسنده سر کار خانم زهرا حدادی
همان‌شب رضا به خوابم آمد. ديدم با من حرف نمی‌‌زند. نگاهی به سکة روی پيش‌بخاری کرد و رفت. صبح سکه را داديم بيرون تا شهيد از ما راضی شود. از اول گفته بوديم:«برای رضای خدا شهيد داديم، پس چيزي نمی‌گيريم.».
کد خبر: ۴۲۲۱۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۹