منوچهر مهجور - صفحه 2

منوچهر مهجور

برشی از کتاب "مرد روزهای بارانی"| برقراری امنیت با چوب و چماق!

نوید شاهد – در قسمتی از کتاب "مرد روزهای بارانی" که روایت خواندنی زندگی "منوچهر (علی‌اصغر) مهجور" از فرماندهان دوران دفاع مقدس است، می‌خوانید: «در آغاز کار برای ایجاد امنیت تصمیم گرفتیم منطقه را بین نیروهای کمیته، مردم محلی و ارتشی‌های انقلابی گروه ضربت تقسیم کنیم، اوایل انقلاب به دلیل کمبود امکانات و اسلحه، اغلب افراد کمیته به چوب و چماق مسلح بودند و با همان سلاح نگهبانی می‌دادند ...»

کنترل مرزها و برقراری امنیت در منطقه با چوب و چماق!

نوید شاهد - «آن اوایل به دلیل کمبود امکانات و اسلحه، اغلب افراد کمیته به چوب و چماق مسلح بودند و با همان سلاح نگهبانی می‌دادند ولی با گذشت زمان و دستگیری افراد ضد انقلاب و اشرار، اسلحه آنان ضبط شد و در اختیار بچه‌های کمیته قرار گرفت ...» ادامه این خاطره از « منوچهر مهجور » یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

دستکاری رزمنده‌ها در تاریخ کارت‌های اعزام به جبهه!

نوید شاهد - «بعضی‌ رزمنده‌ها بر روی کارت‌هایشان تاریخ اعزام را دست‌کاری کرده و جلوتر می‌انداختند، شناسایی این افراد از وظایف دیگر ما بود که بسیار باعث کدورت خاطر آنها می‌شد ...» ادامه این خاطره از زبان" منوچهر (علی‌اصغر) مهجور" یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

کتاب «مرد روزهای بارانی»، روایت زندگی " منوچهر مهجور "

کتاب «مرد روزهای بارانی»، روایت زندگی "منوچهر (علی‌اصغر) مهجور" پدر و برادر شهیدان مهجور، از فرماندهان دوران دفاع مقدس است که به زبان شیرین و ساده خاطرات این رزمنده را به تصویر کشیده است.

سرود من مسلمانم!

تا اولین بیت سرود یعنی جمله «من مسلمانم» را به زبان راندم، صادق از داخل سنگر فرماندهی فریاد زد «من نمی‌دانم». ناگهان خنده و گریه رزمنده‌ها... ادامه این خاطره از « منوچهر مهجور » یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه