دیدار من و پدر به قیامت افتاد / خاطره ی از زبان دختر شهید اسکندر حاجی
يکشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۰۲
اگر فرزند شهید نبودم هر چقدر هم که از حضرت رقیه برایم می گفتند درک نمی کردم ، اگر دختر شهید نبودم شاید نمی دانستم راز مسافر و مسافرت و انتظار طولانی را درک کنم ، نمی دانستم نگاه منتظر یعنی چه؟...
نوید شاهد ایلام
من به عنوان تنها فرزند شهید اسکندر حاجی ، با توجه به اینکه بعد از شهادت پدرم به دینا آمده ام ، به خودم می بالم که فرزند مردی غیور و قهرمان هستم ، آری قهرمان چرا که از همه چیز و همه کس حتی از فرزندی که هنوز به دنیا نیامده بود و او نمی دانست که بچه اش دختر است یا پسر گذشت !
من به این فداکاری پدرم و امثال او افتخار می کنم ، آری آنها وطن را به همه اینها ترجیح دادند و مزدشان که شهادت در راه حق بود را گرفتند.
من از بزرگترهایم این را شنیده ام و می شنوم که می گویند خداوند روح پدرت را شاد کند ، جوان دلیری بود ، برای همه دلسوزی می کرد ، مهم نبود که فامیل باشی یا غریبه ، تا جایی که در توان داشت از همه لحاظ به مردم کمک می کرد.
آری پدرم آرزوی دیدار بچه اش را داشت ، اما مستجاب نشد چرا که خودش خواست ، هر چند که دیدار من و پدر به قیامت افتاد ، اما اگر اینطور نبود من که نمی دانستم یتیم یعنی چه ؟
دختری سه ساله را درک نمی کردم ، هر چقدر هم که از حضرت رقیه برایم می گفتند درک نمی کردم ، اگر دختر شهید نبودم شاید نمی دانستم راز مسافر و مسافرت و انتظار طولانی را درک کنم ، نمی دانستم نگاه منتظر یعنی چه؟
من به این فداکاری پدرم و امثال او افتخار می کنم ، آری آنها وطن را به همه اینها ترجیح دادند و مزدشان که شهادت در راه حق بود را گرفتند.
من از بزرگترهایم این را شنیده ام و می شنوم که می گویند خداوند روح پدرت را شاد کند ، جوان دلیری بود ، برای همه دلسوزی می کرد ، مهم نبود که فامیل باشی یا غریبه ، تا جایی که در توان داشت از همه لحاظ به مردم کمک می کرد.
آری پدرم آرزوی دیدار بچه اش را داشت ، اما مستجاب نشد چرا که خودش خواست ، هر چند که دیدار من و پدر به قیامت افتاد ، اما اگر اینطور نبود من که نمی دانستم یتیم یعنی چه ؟
دختری سه ساله را درک نمی کردم ، هر چقدر هم که از حضرت رقیه برایم می گفتند درک نمی کردم ، اگر دختر شهید نبودم شاید نمی دانستم راز مسافر و مسافرت و انتظار طولانی را درک کنم ، نمی دانستم نگاه منتظر یعنی چه؟
چفیه و لباس جنگ و خاک شلمچه زیاد معنا نداشت ، نمی دانستم راز اشک سرازیر را درک کنم من به همه این خصوصیات افتخار می کنم. و راضی به رضای خداوند هستم .
ممنونم ازپروردگار مهربان که مرا لایق دانسته که فرزند شهید لقب بگیرم .
پدرم همیشه در زندگی من حضور دارد بعضی وقتها که خیلی ناراحت هستم با ایشان درد دل می کنم و از ایشان کمک می خواهم ، واقعاً به من کمک می کنند، پدر عزیز و مهربانم من به شما قول می دهم که تا آخرین قطره خون با کشور ایران باشم و برای کشورم باشم و راه پر افتخارت را ادامه بدهم و هیچ وقت کاری نکنم که دل دشمنان را شاد کنم ، پدر عزیزم باز هم می گویم که راهت را ادامه خواهم داد.
در آخر می خواهم به تمام فرزندان شهدا بگویم که هیچ وقت احساس ناامیدی و شکست نکنند ، چرا که خداوند همواره با ماست، و الان وظیفه ما سنگین تر از دوران جبهه و جنگ است ، ما هم باید با نیروی عقل و ایمان از ایران عزیزمان دفاع کنیم و سعی کنیم که سنگر را برای دشمن خالی نکنیم .
شهید اسکند حاجی فرزند نوره در هفتمین روز از تیر ماه سال 1336در شهرک شباب بخش مرکزی شهرستان شیروان و چرداول دیده به جهان گشود وی تحصیلات خود را تا کلاس پنجم ابتدائی ادامه داد و به علت مشکلات مالی و نبود امکانات آموزشی مناسب در منطقه نتوانست به تحصیلات خود ادامه دهد تا اینکه سرانجام با شروع جنگ تحمیلی بنا به احساس تکلف شرعی و لبیک به ندای رهبر کبیر انقلاب به عنوان نیروی بسیجی عازم جبهه نبرد با متجاوزان بعثی شد و در سیمین روز مهر ماه سال 1360 در منطقه عملیاتی میمک بر اثر اصابت ترکش خمپاره به بدن به شهادت رسید . از این شهید بزرگوار یک فرزند دختر به یادگار مانده است.
مزار این شهید در جوار امامزاده علی صالح آباد(ع) شهرستان مهران قرار دارد.
مزار این شهید در جوار امامزاده علی صالح آباد(ع) شهرستان مهران قرار دارد.
منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
نظر شما