مصاحبه اختصاصي به مناسبت هفته دفاع مقدس؛
نويد شاهد - دكتر آلی آبادی از جانبازان گرانقدر 70 درصد جنگ تحميلي استان ايلام در مورد شوق رفتنش به جبهه گفت: سن زیادی نداشتم ولی شوق و ذوقم برای رفتن به جبهه مرا نترس و جسور کرده بود، به گونه‌ای که با وجود مخالفت خانواده‌ام باز هم بر عقیده‌ام پافشاری کردم. خانواده‌ام اوایل مخالفت می‌کردند و دلیلش این بود، چون پسر بزرگ خانواده بودم.ادامه گفتگو را در نويد شاهد ايلام بخوانيد.


 نوید شاهد ایلام، حمید آلی آبادی متولد 1346 اصالتاً اهل شهرستان سیوان روستای علی‌آباد بخش کارزان و ساکن ایلام هستم. درسال 1368 به استخدام دانشگاه علوم پزشکی درآمدم و تحصیلم را تا مقطع دکترا در رشتۀ علوم سیاسی ادامه دادم. هم ‌اکنون به‌عنوان مدیر هستۀ گزینش دانشگاه علوم پزشکی خدمت می‌کنم.

حمید آلی آبادی درسال 1361 به‌صورت داوطلب و سپس از طریق تیپ  11 امیرالمؤنین(ع) که تازه در حال شکل گرفتن بود، به جبهه اعزام شد. تا قبل از آن به‌صورت گروهی توسط گردان شهید بهشتی اعزام می‌شدند. درسال 1362 بعد از عملیات والفجر3 با عضویت در واحد اطلاعات عملیات لشکر حضرت امیرالمؤمنین(ع) به فعالیت خودش ادامه داد.

 

من یک جانبازم

دکتر آلی آبادی در مورد نحوۀ مجروحیتش می گوید: سال 1361 حدوداً شانزده ساله بودم که از طریق سپاه ناحیۀ ایلام به پادگان الله اکبر اسلام آباد غرب و بعد پادگان ابوذر در سرپل ذهاب و بعدازآن به قصر شیرین اعزام شدم. در طی یکی از مأموریت‌های شناسایی، در سال 1364 شدیداً مجروح شدم. بر اثر برخورد با مین های نامنظم در ساعت یک‌ بامداد، پای چپم از مچ و پای راستم هم از زیر زانو قطع شد. بعد از طی دوران مجروحیت در بیمارستان کرمانشاه و تهران دوباره به‌صورت داوطلب در سال 1365 به جبهه برگشتم. مفتخرم به اینکه در همان نوجوانی در راه وطنم به کسوت جانبازی درآمدم.

 

دلواپسی‌های مادر و شوق رفتن به جبهه

دكتر آلی آبادی در مورد شوق رفتنش به جبهه گفت: سن زیادی نداشتم ولی شوق و ذوقم برای رفتن به جبهه مرا نترس و جسور کرده بود به گونه‌ای که با وجود مخالفت خانواده‌ام باز هم بر عقیده‌ام پافشاری کردم. خانواده‌ام اوایل مخالفت می‌کردند و دلیلش این بود، چون پسر بزرگ خانواده بودم. پدرم در سال 1354 در یک شرکت آمریکایی بر اثر حادثه‌ای در تهران فوت کرده بود و در واقع من سرپرست خانواده بودم؛ لذا مادرم به ‌سادگی اجازۀ حضور مرا برای رفتن به جبهه نمی‌داد؛ ولی من با اصرار موفق شدم آنها را قانع کنم برای اینکه یک مقطع کوتاهی را در جبهه بمانم و بعد برای ادامه تحصیل برگردم، ولی بیش از چهار سال را در مجموع در جبهه فعالیت کردم.


 دفاع از میهن عبادت است

وی در مورد علت رفتن به جبهه می‌گوید: اولین هجوم بی‌رحمانۀ دشمن به استان های مرزی بود و ما در ایلام زودتر از بقیۀ شهرها جنگ را حس و لمس کردیم. بخشی از سرزمین ما به اشغال دشمن درآمده بود. تمامیت ارضی کشور به خطر افتاده بود و نیاز بود مردم و نیروهایی که توانمندی نبرد دارند به سمت جبهه حرکت کنند و اگر بررسی هم کنیم، می‌بینیم که بیشترین آمار شهدا و جانبازان‌ کسانی‌اند که در جنگ حضور داشتند و بین سنین 16 تا 30 سال بودند. بیشتر این افراد توانمندی مقابله با ارتش بعث را داشتند و قصد داشتند به هر شکلی جلوی پیشروی دشمن را بگیرند و اهداف دشمن و توطئه‌های آنها را نقش بر آب کنند. یکی از اهداف ارتش حزب بعث تجاوز به میهن ما و اشغال خلیج‌فارس از خرمشهر و آبادان تا بوشهر که بیش از 600 کیلومتر است، بود.  تملک ایران بر این منطقه برای عراق یک تنگنا بود که در صورت پیروز شدن عراق در این جنگ حاکمیت بیشتر عراق را بر این مناطق و آب‌های آزاد خلیج‌فارس تثبیت می‌کرد. آنها قصد الحاق خوزستان را به کشور خودشان داشتند و در همان اول جنگ هم‌ اسم خرمشهر را به مُحَمَرِه تغییر داده و قصد ملحق کردنش به عراق را داشتند. نیاز بود در این مقطع و دوران، جوانان ما با ایثار و شهادت خودشان پیام رهبر خودشان را اطاعت و تمامیت ارضی کشور خودشان را حفظ کنند و اقتدار و سربلندی خودشان را به جهانیان ثابت کنند. ما دفاعی مقدس برای اثبات حقانیت خودمان در منطقه داشتیم.


 

دکتر حمید آلی آبادی» جانباز هفتاد درصد جنگ تحمیلی: نسل بعد از جنگ با فرهنگ ایثارگری زیاد آشنا نیست و این یک آسیب اجتماعی است

 

سلاح دفاع بر دوش، سلاح علم بر جای

دكتر آلی آبادی افزود: به شوق جبهه، درس و مدرسه را در مقطعی کنار گذاشتم چرا که بر این باور بودم که برای علم اندوزی دیر نمی شود ولی برای دفاع از مملکت دیر می شود و باید بجنبم. در ابتدای اعزام، درسال 1361 من یک دورۀ آموزش عمومی 45 روزه را طی کردم. با توجه به اینکه تحصیلاتم سال اول دبیرستان بود و معمولاً افراد باسواد را جدا کرده و به دوره‌های تخصصی ازجمله: ادوات و یا آموزش جنگ‌های چریکی می‌فرستادند، من هم جزء این گروه بودم. بعد از طی این دوره‌ها چون ازنظر جسمی هم قوی بودم در همان بار اول اعزام به جبهه به‌عنوان نیروی تکا‌ور در قالب گردان سازمان‌دهی شدیم. بعداً به‌عنوان دیدبان گردان و مسئول نیروهای اطلاعات عملیات انجام وظیفه می‌کردم.


 یاد هم قطاران و همرزمان به خیر

او از رفقای دوران آموزشش می گوید: من کلاً سه دورۀ آموزشی را در آن زمان طی کردم. اولین دورۀ آموزشی سال 1361 در پادگان شهید فرجیان زاده در شهر ایلام، دورۀ بعدی در پادگان الله‌اکبر اسلام‌آباد غرب و یک دوره هم در پادگان ابوذر سرپل ذهاب. در دوره‌های عمومی و تخصصی دوستان متعددی را می‌دیدم کسانی چون عباس رنجبر، علی مراد گوهری، مجتبی محمد زاده رفقایی بودند که با من در این دوره‌ها شرکت می‌کردند. یاد و خاطرۀ تمام آن عزیزان را گرامی می‌دارم.

وی یادی هم از مربیان آن زمانش کرد و گفت: درسال 1361 سه نیروی تکاور ارتش بودند که مسئولیت آموزش ما را در پادگان شهید فرجیان زاده بر عهده داشتند که دو نفر از آنها به نام‌های حیدر اسدی و آقای زلانی به‌عنوان مربی تاکتیک در خاطرم مانده‌اند.


گروهک فرسان؛ خائنان وطن

 از آنجایی که دکتر آلی آبادی بارها مقابله با گروهک فرسان داشته است در جواب نوید شاهد ايلام در مورد تاریخچۀ این گروه گفت: بعد از پیروزی انقلاب یک عده‌ای از این پیروزی ناراضی و در اصطلاح ضدانقلاب بودند. بخش عمده‌ای از این افراد گول‌خوردۀ افکار ضدانقلاب‌ها و گروهک‌هایی بودند که در آن مقطع جنگ روانی را تدارک می‌دیدند. این گروه‌های ناراضی پناهندۀ کشور عراق شدند که بعداً توسط حزب بعث سازمان‌دهی شده و برای کارهای اطلاعاتی و ستون پنجم مورداستفاده قرار گرفتند. اطلاعات کسب‌شده توسط این گروه در مرزها به استخبارات عراق مخابره می‌شد. من حداقل هفت بار را با این گروه جنگیدم. به تعبیر من این گروه مزدور بودند. آنها در قبال پولی که دریافت می‌کردند آدم می‌کشتند. گروه اطلاعات عملیات کمتر روزی شهید نداشتند. مثلاً صبح برای شناسایی می‌رفتند شب در برگشت به کمین دشمن برخورد می‌کردند و صبح بعدی خبر شهادتشان می‌رسید. یا با تله‌های انفجاری برخورد کرده، اعضای بدنشان قطع می‌شد. من می توانم بگویم بخش عمده‌ای از بچه‌های اطلاعات عملیات که به مقابله با فرسان برخاستند حتی بهتر از آنها عمل کردند و در اواخر سال 1365 قدرت هر نوع کمین را از آنها گرفتند.


نسل نو؛ بیگانه با دفاع مقدس

دکتر آلی ابادی در مورد آشنایی نسل نو با دفاع مقدس اظهار داشت: اگر بخواهیم ارتباط نسل نو یعنی نسلی که پس از جنگ تحمیلی متولد شده است را با دفاع مقدس بررسی کنیم و بگوییم اصلاً آیا با این فرهنگ آشناست یا نه! باید بگویم یکی از خسارت های عظیمی که در بُعد فرهنگی، سیاسی و اجتماعی پس از دفاع مقدس بر بدنۀ کشور ما وارد آمد این بود که عده ای به دنبال برچیده شدن آثار دفاع مقدس بودند ما می توانستیم روحیات، تفکر، باور و توانمندی های رزمندگان را در جامعه به عنوان الگو مطرح کنیم اما این کار را یا نکردیم یا بسیار ضعیف عمل کردیم. ما می‌بینیم عده ای به بهانۀ شاد کردن مردم حتی بخش اعظمی از یادمان ها و یادگارهایی که می‌توانست در آینده برای همین نسل به عنوان الگو یا حتی در حوزۀ گردشگری جنگ به کار برود متأسفانه به هم ریختند و برداشتند و اجازه ندادند نسلی که بعد از جنگ متولد شده هویت و فرهنگ دفاع مقدس را بشناسد. فرهنگ یک کار پله‌ای و پایه‌ای است که باید قدم به قدم روی آن کار بشود نسل بعد از جنگ با فرهنگ ایثارگری آشنا نیست و این یک آسیب است.

دکتر حمید آلی آبادی» جانباز هفتاد درصد جنگ تحمیلی: نسل بعد از جنگ با فرهنگ ایثارگری زیاد آشنا نیست و این یک آسیب اجتماعی است

 سبک زندگی دفاع مقدسی کمرنگ شده است

دكتر آلی آبادی در خصوص تأثیر دفاع مقدس بر زندگی مردم ایران خاطر نشان کرد: اگر بخواهیم تاثیر دفاع مقدس را در زندگی ایرانیان بررسی کنیم باید بگوییم در یک مقطعی مخصوصاً در زمان پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی یک سبک زندگی بسیار زیبا ایجاد شد به نام سبک قناعت. این سبک به شکلی مخالف اسراف و تجمل‌گرایی بود و یک سادگی خاص در این سبک در طول جنگ می دیدیم. به عنوان مثال خود مردم ایلام در طول جنگ با کمترین امکانات با زدن یک چادر در کوه‌های اطراف ایلام زندگی می‌کردند. یک زندگی ساده و ابتدایی را تشکیل داده بودند اما به این زندگی معتقد و امیدوار بودند. ما شاهدیم بعد از جنگ یک اتفاق و یک فرهنگ کاملاً متضاد با فرهنگ دفاع مقدس در سبک زندگی ما به وجود آمد که ما را از مبانی دینی و اسلامی و هویت خودمان دور کرد و این فاصله ای را برای ما به وجود آورد که ما را به سمت اشرافی‌گری و اسراف و لوکس‌گرایی سوق داد و باعث فاصلۀ طبقاتی شد و یکی از دردها و رنج‌هایی که در جامعه، امروزه احساس می‌کنیم این فاصله ایست که روز به بیشتر می‌شود.

 تفکر امام خمینی(ره) تفکری غالب بر تفکر بنی صدری

وی در بیان اختلافات تفکر بنی صدری و امام خمینی(ره) گفت:  بین این دو تفاوت از زمین تا آسمان است چرا که تفکر بنی‌صدری در روزهایی که جنگ علیه کشور ما آغاز شده است و کشورهای منطقه و فرامنطقه ای خود را برای ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی آماده می کردند بنی صدر سعی در تقدیم ملت به استعمارگران را داشت. پس از پیروزی انقلاب در کشور ما ساختار اقتصادی و نظامی و امنیتی کشور به هم خورده بود. قوای نظامی ما پراکنده بودند. بخشی از آنها همچنان وفادار به طاغوت بودند و خیانت دولت موقت با کاهش مدت سربازی  باعث خالی شدن پادگان های ما شد  و درست در همین موقعیت عراق به ما حمله کرد. اما حضرت امام خمینی(ره) فرمودند: یک دیوانه‌ای سنگی را انداخته و ملت باید خودشان را آماده کنند برای دفاع. این یک امیدی را در دل همۀ ملت ایران زنده کرد. حضرت امام دانشگاه جنگ نرفته بود و با مسائل نظامی آشنا نبود اما یک مدیریتی برگرفته از نظام اسلامی و قرآنی داشت که به واسطۀ آن بسیار زیبا عمل کرد و بازی را به نفع ما برگرداند. امام با پشتوانۀ ملت و مدیریت آگاهانه‌اش به شکلی مدیریت جنگ را به مردم واگذار کرد و این حرکت عظیم و حکیمانه باعث شد که مردم در جنگ پیروز شوند و در میدان‌های رزم از هویت و تمامیت ارضی خودشان دفاع کنند.

او همچنین بیان داشت: خساراتی که در اول جنگ توسط بنی صدر بر ما وارد شد به سختی جبران شد. بنی صدر معتقد بود ما زمین می دهیم تا زمان بخریم و این باعث شد که در اوایل جنگ بخشی از خاک ایران به تصرف دشمن در بیاید و این یک آسیب بود برای ملت ما.

                                                                                                

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده