نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره
قسمت دوم خاطرات شهید «محمدباقر فخری»
هم‌رزم شهید «محمدباقر فخری» نقل می‌کند: «محمدباقر مدام آب می‌خواست. نباید به او آب می‌دادیم. گریه امانم را برید. با خودم گفتم: نباید اشکمون رو ببینه. روحیه‌اش تضعیف می‌شه. وقتی می‌گفت: «آب.» یاد العطش طفلان اباعبدالله(ع) می‌افتادیم.»
کد خبر: ۵۷۴۷۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۶

خاطره‌‌ای از شهید «مرتضی خادمی ماشاری»
همرزم شهید تعریف می‌کند: «بارها تا مرز شهادت رفتند و جام شهادت را ننوشیدند. شاید تنها چیزی که از آن نمی‌هراسید شجاعت در راه حق بود و به شجاعت در راه خدا افتخار می‌کرد...»
کد خبر: ۵۷۴۶۲۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۶

رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران تعریف می‌کند: در اسارت که بودم دوستی 15 ساله داشتم که ممکن بود بر اثر عفونت بینایی‌اش را از دست بدهد. اما او گفت: «هر جای بدنم را می‌خواهید قطع کنید اما چشمانم را نگیرید.»
کد خبر: ۵۷۴۶۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۵

پدر شهید «سیف الله سبک رو» می‌گوید: آخرین باری که می‌خواست برود به او گفتم: پسرم! می‌خواهم امروز کاری کنم که محلی‌ها بگویند اسلام بالاتر از پسر است.
کد خبر: ۵۷۴۵۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۴

خواهرشهید «حسین آسال» می‌گوید: هوای رفتن به جبهه به سرش زد به او گفتم تازه آمدی پس صبر کن پدر و مادر از مکه بیایند بعد برو. با خنده جواب داد: اگر تو آن جا باشی و آن صحنه‌ها را ببینی به من نمی‌گویی که نرو.
کد خبر: ۵۷۴۵۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۴

به مناسبت سالروز شهادت منتشر می‌شود
کلیپ پیش‌بینی عجیب شهید اندرزگو از آینده انقلاب اسلامی از زبان همسر گرامی شهید برای علاقه مندان منتشر می شود.
کد خبر: ۵۷۴۵۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۳

خاطره‌‌ای از شهید «علی حاجبی»
همرزم شهید تعریف می‌کند: «همه‌ی این کارها باید با مدیریت علی حاجبی و نیروهایی که در اختیار داشت انجام می‌شد، هیچ تجربه‌ای هم نداشتند، ولی...»
کد خبر: ۵۷۴۵۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۳

خاطرات «سلیمان مدنی سربارانی» منتشر شد
جانباز «سلیمان مدنی سربارانی» تعریف می‌کند: «هر کاری کردم که روی زمین بخوابم نمی‌شد و پاهایم قفل شده بود. در همین لحظه صدای انفجار شنیدم و بعد از انفجار، خون بود و آتش و خاک...»
کد خبر: ۵۷۴۵۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۳

مادر شهید «سیدعباس صداقت» می‌گوید: بهم گفت مادر نگو که من نروم. آن دو تا نیز نروند پس چه کسی برود؟ اگر من نروم ناموس ما به دست نامحرم می‌افتد بگذار من بروم. با رضایت من خوشحال شد و گفت: من می‌روم. من را کادو پیچیده می‌آورند. عمودی می‌روم و افقی مرا می‌آورند.
کد خبر: ۵۷۴۵۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۳

قسمت نخست خاطرات شهید «محمدباقر فخری»
مادر شهید «محمدباقر فخری» نقل می‌کند: «سراسیمه به منزل آمد. مبلغی پول به من داد و گفت: بی‌زحمت این پول رو ببرین بندازین توی صندوق حضرت ابوالفضل. وقتی برگشتم حمام بود. وقتی راز آن پول و حمام کردنش را فهمیدم که خبر شهادتش را شنیدم.»
کد خبر: ۵۷۴۴۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۱

قسمت دوم خاطرات شهید «محسن ناظمیان»
هم‌رزم شهید «محسن ناظمیان» نقل می‌کند: «هربار که با سینه‌خیز خود را جلو می‌کشاند، یک قدم از دشمن دورتر می‌شدند. لحظات به اندازه تمام سنگریزه‌هایی شده بود که در سینه محسن فرو می‌رفت. بالاخره آخرین بار هم با یک دست بر زمین فشار داد و با یک خیز، خود و مجروح را کشاند پشت خاکریز. خیز بلندی بود، به بزرگی نجات یک انسان.»
کد خبر: ۵۷۴۴۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۱

خاطره‌‌ای از شهید «خلیل تختی‌نژاد»
دوست و همرزم شهید تعریف می‌کند: «خیلی با مرام و معرفت بود خیلی زود از چیزی ناراحت نمی‌شد. روح بزرگی داشت و هرحرفی را به دل نمی‌گرفت. اگر احساس می‌کرد کسی از او ناراحت شده خودش می‌آمد و عذرخواهی می‌کرد. به راستی که لایق شهادت بود.»
کد خبر: ۵۷۴۳۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۰

خاطره‌‌ای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»
دوست شهید تعریف می‌کند: «آن روزها مسئله ترور افراد انقلابی خیلی فراگیر شده بود، همه‌ی خانواده‌های مذهبی نگران بودند، شهر ناامن شده بود. عبدالله در این شرایط نا‌مناسب و خطرناک توانست پنجاه نفر را جذب کند؛ افراد جذب شده همه...»
کد خبر: ۵۷۴۳۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۹

خاطره‌‌ای از شهید «علی حاجبی»
همرزم شهید تعریف می‌کند: «او در لشکر، تشکیلات مخابراتی بسیار موفقی را راه‌اندازی کرده بود، آن قدر موفق که همه از عملکردش راضی بودند، آن زمان برای ارتباط با سیمی گردان‌ها به خط مقدم، باید یک گروهان وارد عمل می‌شد تا...»
کد خبر: ۵۷۴۲۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۸

خاطره‌‌ای از شهید «محمدحسین پوردلیر»
فرزند شهید تعریف می‌کند: «2 سال قبل از شهادتش که مسئله گروهک‌ها عنوان شده بود او از هر طریق که می‌توانست با آنها مبارزه می‌کرد. تا اینکه آنها نقشه قتلش را کشیدند تا او را از سر راه خود بردارند...»
کد خبر: ۵۷۴۲۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۸

خاطره‌‌ای از شهید «علیجان مرادی»
مادر شهید تعریف می‌کند: «بعد از شهادت پسرانم، شنبه و علیجان دیگر دل بیرون رفتن از خانه را ندارم. هر روز با نگاه کردن به عکس‌‌های روی طاقچه، روزم را شب می‌کنم...»
کد خبر: ۵۷۴۱۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۷

خاطره‌ای از دوران اسارت آزاده سرافراز «محمد اسدی نودوزقی»
«محمد اسدی نودوزقی» آزاده سرافراز هرمزگانی در بیان خاطراتی از روزهای اسارت خود در اردوگاه‌های عراق تعریف می‌کند: «سه روز بود که در اردوگاه، آب قطع شده بود. خیلی‌ها به خاطر تشنگی بی‌حال افتاده بودن. طرفای ظهر بود، خیلی تشنه بودم. در آن روز به معنای واقعی فهمیدم که امام حسین (ع) با خانواده‌اش در صحرای کربلا چه کشیدن...»
کد خبر: ۵۷۳۹۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۳

خاطره از دوران اسارت آزاده سرافراز «محمد ذاکری کردری»
«محمد ذاکری کردری» آزاده سرافراز هرمزگانی در بیان خاطراتی از روزهای اسارت خود در زندان‌های عراق تعریف می‌کند: «سال 1364 بود و دوران اسارتم را در اردوگاه تکریت می‌گذراندم. نیروهای بعثی عراق به هر بهانه‌ای بچه‌ها را با بی‌رحمی فراوان مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند و...»
کد خبر: ۵۷۳۹۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

خواهر شهید «ابراهیم شبستانی» نقل می‌کند: «آمده بود مرخصی؛ اما همه فکر و ذکرش جبهه بود. مدام از رزمنده‌ها تعریف می‌کرد. از دوستان خوبی که پیدا کرده بود، می‌گفت. تکیه کلامش هم شده بود شهادت.»
کد خبر: ۵۷۳۸۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

آلبوم و خاطره از دوران اسارت آزاده سرافراز «اردشیر ارچنگ»
«اردشیر ارچنگ» آزاده سرافراز هرمزگانی در بیان خاطراتی از روزهای اسارت خود در زندان‌های عراق تعریف می‌کند: «وقتی وارد اردوگاه موصل 1 شدیم ده نفر بودیم، فرمانده اردوگاه جبارسینگ نام داشت. در همان شب اول ما را زدند و شکنجه کردند، سپس وارد آسایشگاه شدیم که یک قسمت بچه‌های حزب الهی بودند و...»
کد خبر: ۵۷۳۷۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۱